در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.

وظیفه ما ارتقاء کیفیت برای شما شهروندان عزیز خرمشهری میباشد.

در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.

وظیفه ما ارتقاء کیفیت برای شما شهروندان عزیز خرمشهری میباشد.

در سال 1395 برآن شدیم تا شروع به ترویج فرهنگ کتاب خوانی کنیم.
در همین راستا اقداماتی را با کمک دوستان و فرهیختگان خرمشهری انجام دادیم.
امروز نیز با کمک فضای مجازی سعی بر آن داریم تا با انتشار آثار به حفظ ارزشها کمک کنیم.

فاطمه پوراکرمی
فعال اجتماعی،کارشناس ارشد حقوق،فعال در عرصه اقتصاد

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روزها کسل کننده و دمق، فقط دنبال بهانه گرفتن و بیرون رفتن از خانه دل افراد را کمی باز می کند ، بیرون از منزل صدای بوق ممتد ماشین ها فریاد بلند بساطی محله ، دعوای عابرها با هم ویراج رفتن موتورها ،باز زندگی را کسل تر می کند و چشم بند مشکی و تاریک را روی چشمان محکمتر جا می گیرد .

با تمام تفاسیر شب به خانه برگشتم و با تمام خستگی دست و صورتم را شستم ، لباس های راحتی پوشیدم و با لبخند به نظافت منزل مشغول شدم ؛ میز ساده را زیبا تزیین کردم و دور هم با لیخند شام را خوردیم ، امشب قصد گله از روزگار را نداشتم ، می دانستم کرایه منزل عقب افتاده ، قبض برق و آب و گاز و تلفن هم آمده تازه سر قسط وام هم رسیده بود ، با تصور کردن این مشکلات نگاهی به چهره زیبای بچه هایم انداختم ؛ لبخندی ملیح زدم سفره را جمع کردم . از میوه فروش سر کوچه از هر میوه ای چهار تا یا سه تا خریده بودم همه میوه ها کوچک بودند ، میوه ها را با عشق شستم و درسبد گذاشتم به بچه ها گفتم شما میوه بخورید تا من کمی کار دارم زود برمی گردم ، بچه ها گفتند شما میوه نمی خورید گفتم من سر کار خورده ام این ها سهم شما هستند ، آرام پشت در به نظاره نشستم بچه ها با عشق میوه ها را قاچ می کردند و میوه های کمتر را به صورت مساوی تقسیم می کردند و با لبخند میوه ها را می خوردند خیلی آرام می خوردند و آرام می خندیدند.

بعد از تمام شدن میوها رفتم ظرف های میوه را هم شستم و کتابی آوردم و برای بچه ها کتاب خواندم ، آنها کنار من خوابیدند من خدا را شاکر شدم که بچه های سالمی دارم . به حیاط آمدم هوا صاف بود ستاره ها در آسمان چشمک می زدنند ، صدای دلنشین شب آرام بخش دل و جانم شده بود ؛ ماه قرص کامل بود و با روشناییش بمن لبخند می زد ، هوای سرد اواخر پاییز صورتم را نوازش می داد ؛ ناگهان ابرها آمدند و رعد و برق در آسمان نمایان شد ؛ باران آرامی شروع به بارش کرد باد سرد پاییزی با ، باران هم آهنگ شده بود صدای شرشر باران در کوچه ها شنیده می شد ، درختان زیر بارش باران رنگ زیبایی گرفته بودند ، بوی خاک باران خورده مشام را نوازش می داد، و کوهها همچنان پابرجا بودند ، آسمان همچنان چتر خود را برزمین گسترده بود ، و ابرها به آرامی در حال تردد بودند و من به اتاقم رفتم و  روی تخت کوچکم دراز کشیدم ، پتوی قدیمی را روی خودم کشیدم و با سردی دلنشین پاییزی به خواب عاشقانه فرو رفتم ، صبح از خواب بیدار شدم بچه هایم را به مدرسه فرستادم و دوباره به محل کارم رفتم ، روزگار دیشب مثل شبهای دیگر گذشت اما اینبار بدون غصه و فکر های دلهره انگیز ، بخودم گفتم ببین دختر خوب همه چیز مثل قبل سر جایش مانده و بدهی و مشکلات نه کم شدند نه زیاد فقط با این تفاوت که دیشب یک شب عاشقانه بود با رقص ابر و باران ومهتاب ...

پس می گذرد این روزگار چه با لبخند چه بدون لبخند ، من لبخند خواهم زد به دنیایی که برای من یکرنگ گشته است .

فاطمه بانو    

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

 شاعر زیبا کلام

 

کاش امشب غزلی بر شعر حافظ بشوم                                   بلبل خوان غزل خوان سعدی بشوم

کاش می شد یک تفحص برگلستان                                       پروانه وار مست شعر خیام بشوم

کاش می شد دست بر گیسوی پروین                                    شعرهای فروغ را از بربشوم

کاش می شد مکتب حافظ به پا                                          در کنج خلوت ،هم بیت  فردوسی بشوم

کاسه ای در دست همچون  مجنون                                      گدای حروف الفبای جامی بشوم

میشدم سرکش در کوه پی فرهاد                                          شیرین وار سوار اسب تازی بشوم

مولوی نی می نواخت گله ز جدایی  ها                                  دمی در باغ همنشین ملک الشعرا بشوم

کاش دوباره شاعری ،شعری نومی داشت                                 یک دمی هم  بیت و قافیه اشعار بشوم

گر حافظ می خواند شعرهای این زمانه                                     خموش الغیب بهرشعرحافظ بشوم

شعرها بی بند و توصیف شاعری                                            من هم شاعری خاموش الذهن بشوم

کاش عاشقی در شعر جان می گرفت                                        یک دمی شاعر شیرین سخن بشوم

عاشقی حرمت دارد در کلام عشق                                            یکی شدن در شعر،منم  نوپا بشوم

فردوسی سنه ها  رنج بهر زبان فارسی                                         من دانش آموخته کلاس شاهنامه بشوم

کاش می شد دوباره استاد در کلاس حاضر                                     شاگرد ی با لکنت زبان شاعری بشوم

 پروین بهر احیا حق مظلوم دم می زد                                         کاش جرات نوشتن شعر با غم بشوم

فروغ هیات می گفت زنا ملایمتی ها                                           شعری از بند وجود زنان ناکام بشوم

جامی در پی اشعار خود جامی ننوشید                                         کاش پیاله صداقت جامی بشوم

حافظ از بهر قرآن شعر سرود با لسان                                        کاش زبان شاعران بی زبان بشوم

 سعدی مرد نکونام می سرودش هر زمان                                   کاش خادم مرد نکونام عالم بشوم

خادمی عشق می خواهد و عاشقی                                       اکرمی عاشقی جرم می شود بهر دل بی عاشقی 

 

 

 

 

 

 

 

 


  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

شروع می کنم مطالبم را بنام خداوندی که با دانایی و قدرت همه دنیا را برای آسایش و راحتی انسانها آفریدو ،وای بر مردمی که  با نادانی و غرور دنیا را رو به نابودی سوق می دهند.

غرور و خواستن و ترقی و پیشرفت یک غریزه ذاتی است که در وجود تمام موجودات نهفته است ، جانوران غروری کاذب دارند جرا که آنها نمی توانند غرور و خواسته خود را مهار کنند جانوران هوشیار هستند اما هوشمند نیستند، آنها هر عملی را با عکس العمل انجام می دهند اما هوشمند نسیتند آنها نمیتوانند برای دفاع از خود راه چاره تضمینی انتخاب نمایند یا ایدههای رهایی را برنامه ریزی کنند .

لیک خداوند انسان را اشرف مخلوقات نامید او را هوشمند آفرید انسان دارای اراده و ذات الهی می باشد ؛ انسان تنها موجود خاکی می باشد که ایده های او فرا ملی است ؛ انسان قادر و توانا است چون روح خداوند در ذات انسان آفریده دمیده شده است ، اما خداوند این انسان را مانند جانوران آزاد آفریده است و او را در انتخاب یاری نموده اما انسان بعد از رسیدن به قدرت و توانایی کاذب همه چیز را فراموش کرده ، مهر و محبت را بدست فراموشی سپرده و برای رسیدن به آرمانهای خود خوی حیوانی بدست آورده است ، در حالی که در تمام دنیا از حقوق بشر دم می زنند همه حامیان حقوق کودکان و زنان هستند اما با نادانی تمام دست به جنگ و خونریزی زده و اولین کسانی که مورد بی مهر و شقاوت قرار می گیرند کودکان و مادران بی پناه هستند ، انسانها برای رسیدن به قدرت و بدست آوردن امیال پایان نا پذیر خود از هیچ اقدامی فروکش نمی کنند آنها خود قانون نسب می کنند اما در پایان مواد قانونی برای فرار از همین قانون چندین بند و تبصره وضع می نمایند . آنها به کلاسهای آکادمیک شرکت می کنند و بعنوان مدرس شروع به تدریس می نمایند و ایدهها و راه کارههای موفقیت آمیز را ارائه می دهند ، اما زمانی که ایده ها و راهکارههای آنها توسط دانش آموخته ها مورد بحث و بررسی قرار می گیرد آنها بررسی کننده گان را خفه می کنند .

جانوران برای سیر نمودن شکم خود و اطرافیانشان یکبار به شکار می روند و تا زمانی که آن شکار تمام نشود به هیچ شکاری نگاه نمی کنند جانوران یک لانه دارند ، در حالی که اهلی نیستند و خلق و خوی درندگی دارند ، اما در زمان سیری شکم کنار هم آرامیده و هرکس به نوازش خود یا کودکانشان مشغول هستند.

در حالی که انسانها جنگل و حیات وحش جانوران وحشی را ویران کرده و برای خود و چندین نسل آینده خانه و ماوا و آرامش می سازنند ، در زمانی که سیر ؛سیر هستند در فکر دریدن همنوع دیگر هستند ، انسانها سازمانی به نام سازمان ملل و حمایت از قانون دارند ، سازمان حمایت از کودکان ، سالمندان ، زنان ، نیازمندان ، در حالی که دراین سازمان حمایتی قوانین علیه تمام آزادی ها نسب می شود ، چرا که رییس سازمان ملل خود انسانی که اشرف مخلوقات است و برای نشستن بر کرسی قدرت باید مخالفان خود را نابود کند و این نابودی فقط با ریختن خون همنوع میسر می باشد .

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

دلم لرزید

امروز دوباره دلها لرزید اشکها غلطان و 13هزار مادر چشم براه امیدوارانه به ستاد رفتند .
عزیز دلم؛ منم رفتم ؛با پاهای لرزان و عصای دلخون؛ منم رفتم ؛
آمده بودم نوه گلت را نشانت بدهم ؛دلبرک بالا بلندم؛ امروز من مثل تو یواشکی از خانه بیرون رفتم ؛ یاد رفتنت به جبهه افتادم برای امیر حسین تعریف کردم گفتم بیا مثل پدر بزرگت یواشکی بریم تا کسی مارا نبیند ؛جان دل مادر روزی که رفتی پسرت در بطن مادرش یکماه بود امروز که به امید دیدنت آمدم نوه تو چهار ساله است . دنیای عجیبی است پسرم آنروز که رفتی با دوستانت هم پیمان شدید که حافظ خاک ایران باشید ؛ امروز حافظ نمایان ایران ؛ خاک را به دشمن نمیدهند می فروشند ؛ اجازه نمیدهند دشمن آبهای مارا تصرف کند آنها را می فروشند ؛ پسرم کجایی صید هم آزاد شده چون کشورهای دیگر نیازمند هستند ماهی هارا هم با تخمشان می فروشند؛ تا نسل ماهی هم کور شود ؛ آنروز قد و بالای تو و دوستانت رشید سربلند و کمر راست راه می رفتید ؛امروز همه دست به سینه و سر به زمین راه می روند آخر از گرفتن پستشان می ترسند ؛ پسرم آنروز جبهه ها یک کشور بودند شهردار ؛فرماندار ؛نماینده؛ وزیر و وکیل حضور داشتند ؛امروز در کشورهای بیگانه یک کشور ساختیم همه گرینت کارت دارند ؛پسرم شما باجیب خالی رفتید و دوستان حافظ آرمانها خزائن بیگانگان را پر می کنند ؛ پسرم آنروزها که می رفتید اینستا وسایتها نبودند تا یاد شما ثبت شود امروز از عشق بازی و راند و اختلاس و به رخ کشیدن جرائم بالای هم؛ چه سایتهایی منور شده ؛ پسرم ؛دلبرک بالا بلندم؛ آنروز تو دست خالی رفتی و من و 13هزار مادر چشم براه بازهم دست خالی برگشتیم .
تقدیم به پرستوهای عاشق که به آغوش کشور برگشتند عده ای آنقدر دیر برگشتند که بازماندگانشان در جهان آخرت چشم براهشان هستند

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

خدایا سلام

خدایا سلام؛ آدینه بخیر؛ امروز جمعه و تعطیل رسمی کشورم است؛ اما میدانم که تو تنها مدیری هستی که هیچوقت تعطیلی نداری؛ تنها مسئولی هستی که درب اتاقت منشی نداری و بنر هم نزدی که روز ملاقات مشخص شود .خدای تو تنها بزرگی هستی که درب ورودی ملاقات را با آیفون تصویری چک نمی کنی و بندگانت را گل چین نمیکنی؛ خدایا تو تنها مسئولی هستی که بدون حمایت کسی همه را حمایت می کنی؛ خدایا از عزل نمیترسی وکسی را نصب نمی کنی ؛خدایا برای آمدن و دیدنت نیاز نیست به هزاران نفر رو انداخت و نامه های تخصصی وتملق نوشت. خدایا امروز جمعه است و راه جابجایی اختلاس بسته است اما راه؛ ارتباط با تو باز است :خدایا اینجا ایران است .ایرانی که تمام قواعدش طبق شریعت و تمام موازین تمام قانون و تمام کلام تمام قرآن و تمام اسوه ها ائمه هستند؛ اما این موارد برای مردم است نه مسئولین؛ خدایا گوش کن صدای آب در خوزستان در سیستان نمی آید: خدایا صدای ترکهای پا و لبهای خشکیده بچه های خردسال را بشنو ؛تو بشنو؛ خدایا در کشور من همه ارحمن راحمین هستند و صدای قلب خشدار کودکان عراق و یمن و لبنان و فلسطین را می شنوند .خدایا راستی نمی دانم چرا قلب آنها بنظر ما خشدار است؛ اما در کشورشان رقص و پایکوبی برپاس.  خدایا همه می گویند تو خاک خرمشهر را آزاد کردی و من به این امر ایمان دارم؛ نمیشود مردم خرمشهر ؛ خوزستان و ایران هم آزاد کنی؟ خدایا نگاه کن بعلت فقر و بیکاری در کشور قدرتمند و سرمایه دار مردان از شرم سفره خالی گریه می کنند ؛خدایا صدای گریه مردان کشورم را بشنو؛ زنان را می فروشند؛ به کودکان تجاوز می کنند؛ خدایا خاک و آب و درختان را هم می فروشند ؛ خدایا چند روز دیگر هوا و تنفس کشیدن هم جیره بندی می شود؛ بی هوا می شویم هوایمان را داشته باش از ما صبر و تحمل می خواهند و مسافرت را حرام اعتراض را خفقان و نوشتن مطالب در دنیای مجازی آن هم برای جذب پول مردم از راه اینترنت را حلال نموده اند .خدایا مردم یادشان رفته چکار کنند چون گروه ؛ گروه در دنیای مجازی سرشان گرم نوشتن است . و در کنار گوششان همه چیز به یغما می رود. خدایا حیف است که ایران کنام گرگان شود. خدایا یادت هست جوانان به عشق پیروزی و سربلندی در محضر ت جان دادند و ناقص به منزل برگشتند؛ الان بعلت نقص عضو درخانه نیستند ؛هیچکس یادی ازشان نمیکند؛ خدایا دلت می آید دل شهیدان و جانبازان مارا بشکنی؟ خدایا ایران را دریاب مردم سردرگم و ناتوان شده اند، چون قلم را زمین گذاشته و در خیال با دنیای مجازی؛ ایران را می سازند؛ اسلحه ما تایپ در گروه ها شده است .تازه آن هم برای کسب پستی جدیدی و عزل مسئول قدیم.

خدایا من از کوروش و نادر و شاهان و بزرگی امیر کبیر و مردم دانا یا ظلم و ستم گذشته نمی گویم من حال را می بینم و حال خراب کشورم . خدایا کودکان امیدشان به رحم و مروت تو ارحمن راحمین است .امروز به جوانی گفتم صلوات بفرست با احترام گفت نمیفرستم در مدرسه ما صلوات می فرستیم و مدیر به دوستانم تجاوز می کند. صلوات از ما اختلاس و پر شدن بانکهای کشورهای غربی از خدا بی خبر از آنها. پس صلوات هم آنها بفرستند حتما خدا آنها را دوست دارد. خدایا امید جوانان کشورم باش. اعتیاد بیداد می کند ؛طلاق و فحشا و جرم در کشور اسلامی ؛حکومت عدل علی (ع )بیداد می کند ،خدایا علی(ع ) آمد تا تبعیض برود ؛ اینک با احدایث علی(ع ) تبعیض بیداد می کند. خدایا باز می گویم امروز جمعه و تعطیل است و تو قول ظهور را در جمعه داده ای و ما منتظران جمعه های بی نشانت هستیم

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

آموزش و آموزش  و اینک آموزش به کودکان در برابر تجاوز .

در قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران و تمام کشور ها (در فقه که یکی از موازین شرعی قانون ما می باشد) افراد زیر پانزده سال صغیر می باشند و زیر 18 سال حق هیچگونه اموراقتصادی و مالی را ندارند و این افراد تحت تکفل والدین هستند حال کودک زیر پانزده سال را مدنظر نمی گیریم یک مرد رشید که در دام سه مرد متحد و مسلح و قوی مورد تعدی قرار بگیرد ؛راهی بجز تسلیم برایش باقی می ماندیا خیر؟ حال دختر هشت ساله که در دام سه فرد توانمند قرار گرفته و تمام آموزش هارا هم از بر شده چکاری می تواند انجام دهد با آموزشهای عالی چگونه می تواند از خود دفاع کند . دختر نه ساله؛ پسر یک ساله؛ پسر ؛ده ساله دختر .....دانش آموزان و هنر آموزان کودک که مربی با مهربانی و تهدید به آنها تعدی می کند آموزش چه کمکی به این اطفال معصوم می کند. در نتیجه بهتر نیست بجای آموزش های اقتصادی و تجاری و مهارت های فنی به مردان ایران زمین آموزش داده شود که حد خود را بدانند و از تجاوز و خودخواهی و حمله به کودکان و تجاوز گروهی دست بردارند . این کارها و این امور که دیگر تحریم و فقر و بی مسئولیت مسئولین را در بر ندارد .از مسئولین تقاضا مندیم بجای آموزش به کود کان؛آموزش بزرگسالان را در سرلوحه امور قرار دهند. بی خیالی و بی اهمیتی مسئولین به این امور باعث رشد کودک آزاری در جامعه گشته است. جامعه اسلامی که کلمه الله پرچمش را خوش نام نموده است و تمام امور و مواد قانون اساسی و قانون مدنی را برگرفته از موازین دین و شریعت اسلام و بهترین و والاترین درجه و ابهت برای یک سخنران خواندن یک آیه از قرآن یاحدیث نبوی می باشد . اما آیا مسئولین قاری قرآن به فرامین قرآن عمل می نمایند .کشور ایران به کشوری مصرف گرابا یدک کشیدن فقر و بی کاری معروف گشته است .هر گروه از مردم باسواد و دانشگاه رفته و پولدار برای براندازی گروه دیگر تشکیل گروه و احزاب نموده و در مصرف اینترنت و ارسال پیشینه و سوابق گروه دیگر دنیای مجازی را روسفید نموده است هرگاه مسئولی از پست عزیز و دلبندش عزل می شود بیانیه می نویسد و عزل خود را با حکومت علی (ع ) مقایسه می کند .آیا اگر مسئولین ما همانند حضرت علی حقشان ضایع می شد و چندسال مجبور می شدندخانه نشین باشند بردباری امیرالمومنین را داشتند که در تمام سخنانشان از مروت علی (ع ) دم می زنند پس چرا یکی از خصائص ائمه را اجرا نمی کنند .چرا قانون مدنی ما باقواعد فقه امامیه تکمیل می شود اما هیچگاه قواعد اجرانمی شود . اما با مرور برکتابهای قواعد فقه این نتیجه حاصل می شود که زمام حکومت ما بر" ید" مالکانه و غاصبانه بنا گشته است زیرا تا زمانی که مالی در دست شخصی است مالک آن مال می باشد و فکر کنم مسئولین ضمان یدو خسارات را عمومی می دانند و منافع را شخصی فتوا داده اند.

امام علی (ع ) شاید برای یک اشتباه ناچیز و نصیحت فرزندش نهج البلاغه را به رشته تحریر در آورد آنقدر به قواعد و اصول مملکت داری پایبند بودند که این کتاب را چنان با ظرافت و الطاف الهی تالیف نمودند؛ تا سرمشقی باشد برای پیروان دین اسلام .اما  کدام مسئول از اشتباهات فاحش و پیاپی فرزندانشان گذشت کردند و آنهارا پند و اندرز نمودند که کشور ایران کشور جمهوری اسلامی می باشد. اگر کسی از نواقص و مشکلات و کودک آزاری سخنی بگوید فتوا می آید که چرا ناشکر هستید فلان کشور غاصب را ببینید چگونه جرم فریاد میزند .بله فلان کشور غاصب ؛ بی دین؛کافر ... نه کشور جمهوری اسلامی که تمام سخن بزرگان از ائمه می باشد . آنها بی دین هستند ما که دین و شریعت داریم چرا ظلم و ستم .اگر ایرادی بر قوانین گرفته شود می گویند زمان ائمه این امکانات نبود . پس چرا هنوز قواعد ما مبنا بر سخنان ائمه می باشد و شما به هیچکدام هم عمل نمی کنید. کاش کشور ماهم ترکیه بود و رییس جمهور و سرانش شجاعانه در شهر گذر می کردند، کاش عراق بود و استاندار دستور می داد مسئولین زیر آفتاب مثل مردم کار کنند ،کاش اندولزی بود و سران و شیوخ با مردم افطار می خوردند کاش کاش کاش وبازهم کاش از سخنان ائمه الهام نمی گرفتند و اگر خود عمل نمی کنند مردم هم مجبور به عمل ننمایند .اما همچنان ما ایرانیان مسلمان و یکتا پرست هستیم

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

دردهای دلم

دردهای دلم

یادتان هست که پروین میسرود

روزی گذشت پادشهی ازگذرگهی

امروزماراندیم شاهی از مللی

یادتان هست کودکی کنجکاو این چیست برسرش؛  چوماه تابناک

امروز تاجهارا لگد مال کردیم در خیال دخترکی

یادتان هست که پیرزن گفت اشک دیده من و خون دل شماست

امروز اشک پیرزن از دل و دیده چه هاست

یادتان هست که گفتند مارا به چوب شبانی فریفته اند

امروز مطالبگری و نقد آزاد طلبیده اند

یادتان هست که فردوسی پاکزاد که رحمت بر ان تربت پاک باد

پندار میداد میازار موری که دانه کش است 

امروز لگد مال گشته رویایی که دل خوش است 

یادتان هست که می گفت که جان دارد و جان شیرین خوش است

امروز جان شیرین بهر آزادی یاران ناخوش است

یادتان هست که سعدی می گفت بنی آدم اعضای یک پیکرند 

عجب!که فروش کلیه راه درآمد خرج و خان بی منتند

یادتان هست که می گفت چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نباشد قرار

کنون گشته جنگ برسرجاه و جلال؛ 

 دعا کندهمی زپا بیفتد یار پر قرار

یادتان هست که گفت از منت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی 

کنون گشته بی غم مدیر مدبر؛ انسانیت آمده با میز و مکبر 

یادتان هست که سعدی می گفت برو فرزند هنر باش نه فرزند پدر که هنر زنده کند نام پدر 

آری امروز هنر ژن گشته ؛ آقازاده به بالا ره گشته و کنون این ژن خوب حکم همان نام پدر می گشته

امروز شعرها همه رپ گشته بی وزن و قافیه نثر گشته

امروز هنرفقط مدرک است تا چشم کار کند مدیران همه دکتر گشته 

مطبی نیست بهر طبابت دوستانم همه از نو صاحب حکم وجلالی 

وامصیبت هر اداره نوزده مدیر و بیست معاون کار گشته 


برگرفته از کتاب نگاه مهربانی ص97

فاطمه پوراکرمی

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

اینجا خرمشهر است با تیمم وارد شوید

عجب دنیای عجیبی گشته هرچه روز به روز به اکتشافات افزوده می شود ناتوانی ها قد علم می کنند و مانند موریانه بر اندام این شهر رخنه می کنند موریانه مرگ تدریجی و خاموش را حامل است موریانه این موجود زشت و کوچک همه چیز خوار است کاغذ؛ کمد؛ دیوار ؛ موزایک ؛ اب؛ باد ؛هوا را می خورد و می بلعد و پیش می رود؛ اما خیلی با کلاس است ؛ فاصلابها را نمی خورد ؛ از اب شور هم خوشش نمی آید؛ ریز گرد و گرد و غبار هم نمی خورد؛تازه این موریانه با کلاس بی عدالتی و بی انصافی هم نمی خورد و می خورد آنچه خون دل بچه های شهرم و نمی خورد آنچه ظلم گشته است بر شهرم.

امروز می گویم با تیمم وارد شوید زیرا باز هم هفتاد و پنج پرستوی  عاشق بال های خشک شده شان را بسوی خرمشهر باز نمودند و این بار با تیمم به استقبال شان خواهیم رفت .هنوز صدای مارش جنگ و صدای پوتین های پرستوها در گوشها طنین افکن است اما عادت کردیم و چقدر زیبا عادت کردیم به تسلیت به درد به آوار به سقوط و گل نشستن کشتی ها به زلزله به کانکسهای لرزان در سرما و سوزان در گرما ؛ما عادت کردیم به هوای آلوده و عادت کردیم در بی آبی تیمم کنیم و چقدر زود عادت کردیم و چه بد که خیلی زود عادت می کنیم ؛ دردناک تر از همه اینکه تاب دیدن رقص پیرزنی امانمان را می برد و شیطنت دختری امنیت  کشوری را مختل می کند و همچنان به سوختن مزارعه و گامیشها عادت کردیم .نخلهایمان بعد از سالها هنوز بی سر علم هستند و رودخانه و اقتدار ایران خشکیده و ما عادت کردیم .

دوباره اول مهر و باز گشایی مدارس و ورود کلاس اولی ها به مدرسه آنها هم باید عادت کنند به هوای گرم کلاس بدون کولر مدرسه بدون اب سردکن؛وصبح های بدون صبحانه .و ما عادت کردیم که خرمشهر برای ما آخر خط و برای مدیران پروازی تازه اول راه است روی سخنم با تو مدیر گرانقدر است که فرزندت اول مهر عادت به گرمای خرمشهر و بی آبی و بی برقی ندارد و در بهترین مدرسه با بالاترین شهریه بهترین سرویس در حال تردد است .ما عادت داریم مقایسه کنیم دختر مدیر با در آمد نفت دختر خرمشهر در بهترین رفا و دختر خرمشهر با اهدا شط و برق و نفت و گاز بدترین امکانات تحصیلی و اینجا خرمشهری است که همه نسبت به ان ارق خاصی دارند و برای آبادانی خرمشهر از خانه و زندگی و محل کار خود گذشته و در این هوای گرم مشغول به خدمت هستند .ما عادت داریم که احترام به چنین مدیران دلسوز بگذاریم .اینجا خرمشهر است که مردمش فراموش شده هستند و تنها پرستوهای عاشق بعد از شناسایی دوباره با بال های خشکیده بدون توقع پست و مقام با تیمم به خرمشهر سر می زنند . 

آرام گام بردارید اینجا اب نیست لباسهایتان خاکی می شود ؛آرام گام بردارید شما طاقت کفش بدون واکس ندارید ؛ آرام بیایید شما تاب ماشین بدون کولر ندارید و ما همچنان عادت داریم که برای بی آبی شهرمان هم جوک بسازند و برایمان آب معدنی صدقه دهند و همچنان عادت کنیم به جیره بندی .اما اینجا خرمشهر است ما عادت داریم به بزرگی و بخشندگی مردانگی و صلابت ما عادت داریم به بزرگی ما بزرگیم همچون رودهای اروند ما عادت داریم نان بده باشیم و دیگران از ثروت ما غنی شوند ما عادت داریم و داریم و داریم؛ خدای بزرگ را،،،،

  • فاطمه پوراکرمی