در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.

وظیفه ما ارتقاء کیفیت برای شما شهروندان عزیز خرمشهری میباشد.

در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.

وظیفه ما ارتقاء کیفیت برای شما شهروندان عزیز خرمشهری میباشد.

در سال 1395 برآن شدیم تا شروع به ترویج فرهنگ کتاب خوانی کنیم.
در همین راستا اقداماتی را با کمک دوستان و فرهیختگان خرمشهری انجام دادیم.
امروز نیز با کمک فضای مجازی سعی بر آن داریم تا با انتشار آثار به حفظ ارزشها کمک کنیم.

فاطمه پوراکرمی
فعال اجتماعی،کارشناس ارشد حقوق،فعال در عرصه اقتصاد

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

و باز تاریخ ورق خورد
و عالمی در عزا غوطه خورد 

امروز ه مردم مدرنیته ،دنیای پیشین را دنیای جهالت و نادانی میخوانند .دم از جهل مردمی می زنند که با نداشتن امکانات ،امکانات بوجود آوردند .
روزهای جهل و نادانی روزهایی بودند که امروز سرتیتر سخنان ما گشته است.
شاید یاد آوری خاطره های مختارها و عمارها و اباذر ها یا حق خواهی مسلم ها مارا هنوز درگیر خاطره سازی کوروش ها و مغلطه خوانی کمان آرش و گرز رستم و نوشته‌های گاندی و نیچه وووو
ما آموخته ایم ،یا واضح تر بگویم قبول کرده ایم که حروف الفبا را مسدود و مستور نماییم و برگهای تاریخ را با کلیک به گردش در بیاوریم .
بعد از قرنها گذشت از فاجعه کربلا فقط سیاه پوشی و نوحه سرایی ،یا کسب در آمد،اندوخته ایم، مکانی برای تردد بیافرینیم و عوارض های از عزا داری ...
کمی تامل نکردیم که عزا داری را با عزاداری اجین کنیم .حسرت خوردیم که فارابی و حافظ را بنام فلان کشور زدن یا ائمه بزرگوار در کشور ما نیستند .
اما نیاموختیم که مرامشان و رسم رشادتشان را چگونه سرلوحه زندگیمان نماییم .
امروز ما چه هستیم ،چکار خواهیم کرد برای نسلهای بعد از ما ،نوحه سرایی و عزاداری سالار شهیدان را چگونه به نسلهای بعدی آموزش می دهیم .
حروف الفبا زنده هستند ،با ما در گذر زمان در حال کنکاش هستند ،حروف الفبا را در مرداب غفلت به تعفن دعوت ننماییم .بلکه با نگارش زیبا بنگاریم که امروز ما چه چیزی از رشادتها و غیرت ها و گذشت ها و صبوری ها آموخته ایم .
بنگاریم که عزای حسین ،عزای مردانگی و جسارت و صداقت است .خود بنگاریم ،برگرفته ها را کنار بگذاریم و بنگاریم امروز ما مردمان مدرنیته در دنیای دهکده جهانی اینترنت چگونه میخواهیم از جان گذشت گی گذشته گان دنیایی دور از حماقت و جهل و نادانی و وجدان و انسانیت بسازیم .
برخیزیم از خواب جهالت افکار تاریخ گذری و بنگاریم چگونه راه حسین (ع )را ادامه خواهیم  داد.
یادمان باشد حسین (ع )درلباس مشکی و پرچم عزا و نوحه و شله زرد ختم نخواهد شد .یاد حسین(ع ) یاد مردانگی است. 
سالروز ایام عزاداری مرد ،رشادت ،راستی و صداقت و انسان یاور انسانیت برتمام انسانهای کره خاکی تسلیت باد.

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

فرارتنهایی

ین جدایی ها 
یا فراغ بینوایی ها 
مرا کشانده به بیابان
یا که چند روزی 
بشوم همنشین سنگلاخها 
درد دل گویان بهرباد و باران 
نسیمی نمی وزد از بیابان 
 دوری و هجر و فغان 
 سرگرفته از نو داغی روان 
ای رفیق روز تنهایی 
ای شفیق روز غمناکی 
ببار بر سیاهی گیسوانم 
بشور رنگ این تاریکی مژگانم
 همنشین باد و باران سنگ و گرداب 
 روزهای خوش رفته 
دل تنها 
زار و گریان 
صدایم گم شده در باد 
اشکم غرق شده درخاک 
قلبم در گردو غبار 
پنهان گشته در خار مغان 
اینجا دربیابان وفا 
حرفهایم دارند هزاران گوش صفا 
باد و هو هوهایش 
میبرند راز مرا 
میگذارند در گوش خفا 
نه کسی میبرد حرفهایم 
نه کسی می خندد به گریه هایم 
 پاهایم خسته از بی راهه 
 دستانم تنها در گردابه 
 و منم شاداب از تنهایی 
 در دلم گریان از رسوایی 
 رسوای شهر بودم در تکاپو 
 میجستم عشق را بهر هیاهو 
دربیابان سکوت فریاد دل تنگی 
می کند شاد دل زار یک رنگی 
اینجا نه ریا آمده نه حسادت خانه کرده 
فرش های بیابان زرحریری از شن های نرم 
بوسه می زنند بی ریا 
بر پاهای پرماجرای من 
 دستهایم دور گشتند با قلم 
در پی حرفی جدید با ماسه های بی رغیب 
نوازش من و این خاکها 
بوسه های پیاپی بادها 
گونه های سرخ آتشین 
تب کرده از داغی آفتاب 
شیرین و زیبا غروب دلنشین 
من ماندم و تنهایی مهتاب دلگیر 
رازها داشتیم باهم 
شب دراز قلندر نبود بیدار
 ستارها بدون ترس 
چشمک میزنند باهم 
برسر گیسوان پریشان من 
پاهایم غلطان بر خاک 
دامانم می چرخید در باد 
با زوزه باد رقصیدم 
بدون ترس خندیدم 
هلهله ها برپا بود 
مستی ناب من و مهتاب بود 
همنشین بی ریا 
رازدار پر صفا 
خواندم و ماندم و چرخیدم 
خوابیدم زیر نور آفتاب با وفا 
چتر شب عاشق بود 
نور روز شیدا 
و منم معشوقه ستاره ها 
بدون بهتان آدمها

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

ثبت روز عفاف

روز عفاف و حجاب نیز در روزهای تاریخ کشورمان به ثبت رسید .روزی مقدس که عده ای از بانوان با حجاب کامل و شاخه های گل های الوان در خیابانها در معرض عموم از بانوی محجبه و بانوی اول زمان خود ، یاد نمودند .در تمام مراسمات حضور سلیبریتی ها دلگرمی خاصی به مردم داده می شد .اما دریغ و صد افسوس که در این موضوع خاص باز هنرمندان که نامهای خاص برای خود القاب نمودند حضور نداشتند زیرا حجاب برای آنها و تکه شال الوانی است که کف سرشان را پوشانده است .تیپهای خاص ،ماشینهای لاکچرانی ،بادیگاردهای زنجیر بدست ،راننده کرواتی بنز نشین و هنرمند یقه چاک و لباده تنگ تمام باز نازک و کفشهای قرمز،ناخونهای کاشته شد و آرایش غلیظ خلیجی .در این مراسمات حضور ندارند ،چرا که حجاب از آن عوام است و هنرمندان سینما نشین و تئاتر باز و یونان پیوند زده و زایمان کانادایی خواص می باشند .ماشین حریم خصوصی نیست ،چرا که زنان ساده باید ساده نشین باشند و نورچشمی ها برای برپا نمودند نماز بالگرد سواری در آسمان های آمریکا را ترویج دهند و ماشین های لاکچرانی محلی برای دور دور و حریم عمومی تداخل با خصوصی شده .هرکس هنرمند ندیده ،تیپ خاصی را از بیرون آمدن از ماشین و ورود به پاساژهای لواسان و خریدهای میلیاردی کور کند چشم زنان چادر به دندان و دوان در موسسات خیریه.

زنان آتش زیر خاکستر گشتند، زنانی که رضا شاه نتوانست چادر از سرشان در بیاورد،زنانی که برای پیروزی انقلاب از مال و فرزند خود گذشت کردند و تمام دوران جنگ پا به پای مردان لباس رزم پوشیده و چادرها را به کمر بستند و اسلحه بدست از کیان کشور پاسداری نمودند.

زنان عوام زنانی هستند که بدون ریا کش چادر را محکم نموده و بدون حرکات موزون کمر را در سطل زباله نموده و برای کودکان خود امرار معاش نمودند.کاش این همایشات و یادواره ها راهکارهایی برای حفظ حجاب انسانیت داشت .انسانیتی بدون تبعیض ،انسانیتی که زنان را از مادر بودن جدا نسازد ،در حالی که زنان نیمی از جامعه بشری را تشکیل داده اند و با مهر مادری تحکیم خانواده را استوار نموده اند ؛بیشترین فشار و جبر روزگار را متحمل گشته اند ؛در حالی که دولت زنان را از هم تمیز نموده و عده ای خاص و مورد لطف و عنایت خود قرار داده است و پوشش خاص زنان خواص ایرانی زبانزده عالم گشته است .زنان غیور سنگر نشین و عوام زاده همچنان چادر به سر به دنبال ایجاد عدالت برای نسل های آینده هستند . کاش عدالت حجاب در قوانین ایران عملی گردد و حجاب و قوانین جمهوری اسلامی ایران برای تمام زنان بطور مساوی محق گردد .

فاطمه پوراکرمی

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

مطالبه گری

طالبگری از مطالعه گر نشعات می گیرد.

شاید این روزها دستان با لمس کردن کتاب و قلم مانوس نباشند .دیروز صدای دلخراش انگشت سبابه دل هر رهگذر را به درد آورده بود.فریادها و ضجه های انگشت سبابه بسیار دلخراش بود . نزدیکش رفتم و گرم صحبت شدیم ،انگار درد را فراموش کرد ،آرام قلمی را نزدیکش بردم و به آرامی چند سطر به رشته تحریر در آورد .کتاب دایره المعارف را نشانش دادم اشک ذوق از دیدگانش سرازیر شد و آرام ،آرام صفحه ها را ورق می زد . عطر خاص برگه های کتاب هوش از سرش برده بود .گوشیم  رنگ خورد تا خواستم جواب دهم باز سگرمه هایش را بهم ریخت و از من روی برگرداند و گفت وای از این رقیب بی رفیق.

آری این روزها آنقدر از انگشت سبابه کار کشیده ایم ،آنقدر مطالبگری بدون مطالب جویی به رشته تحریر در آمد که به جای تسهیل و القلم مسهل و القلم شدیم .

دوری جستن از فرهنگ کتابخوانی فرهنگ جهل پروری و جهل جویی را پرورش دادیم . هرچیز که گران شد فریاد برآورده شد اما صفهای طویلی برای کسب اجناس گران بوجود آمد.  مدیر و مسئول و کارگر در صف شکر و گوشت و دلار باهم انیس شدند . کاغذ هم گران شد و برای برگه کپی همه نگران شدند اما یادشان رفته بود که گرانی کاغذ ،گرانی کتاب راهم در بر دارد .اما کسی برای گران شدن کاغذ صف نکشید .پیتزا چند برابر شد و زخم معده به اوج رسید اما نتوانست با غذای روح زخم مغز را علاج نماید .چون کتابخوانی الکترونیک با دوسطر او را علامه دهر نموده و مطالبگر ی سودجویانه را سرلوحه اعمال سیاسی فرهنگی قرارداده شد .

امروز واجب دانستم دست نیاز بسوی بازوان و یاوران و مروجان کتابخوانی دراز نموده تا بتوانیم شهری خلاق با اصول صحیح ترویج فرهنگ کتابخوانی در کنار هنر ،هنرمندان بسازیم .شهری که در سکوت هیاهوی مدیریتی در خفقان سیلاب منیت گم گشته در جناح بازی و باند پروری غوطه ور گشته است.

باسپاس فاطمه پوراکرمی

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

مشکلات خرمشهر


مشکلات عمده خرمشهر نشا ت گرفته از استاد بگم بگم ،مثل ورقهای پاسور مدام حکم به یک شکل خاص تغییر پیدا می کند و برگرفته از تار موی مونثان عوام است که دنیا را متزلزل می نماید و سلیبریتی خواص خدمت از گیسو در دست باد می دهند.

مشکل خرمشهر از دکل و دکه و گپر نشینی به مضیف پروری گذشته ،مشکل خرمشهر حضور اعضا خانواده خواص در شهر نیست ،چراکه حضور خانواده خواص دردی از این عوام نکاهید .مشکل خرمشهر حضور کارهای بلقوه فرهنگی و اجتماعی به نورچشمی ها و خبرنامه نویسان خاص نیست .مشکل خرمشهر گرد آوری کارگران و مسئولان آچار فرانسه از این سو به ان سو نیست ،نصب بنرهای خاص به علت نزدیکی به بقچه های خاص کاسته گشته ،اما پرتاب قندان و پل صراط قهر بشردوستانه هیت مبارزان علیه سگهای ولگرد و آشتی برادرانه و شب نشینی های دوبانده همچنان در دست پدرخوانده ها در حال چرخش است تا حضور انگشتر نماها را به گردونه اضافه نماید.

مشکل خرمشهر تغییر پوشش و بزرگ کردن مدرکها و کوچک شدن بلوارها و علم شدن قلیان خانه ها و ساخت کاخ های سفید در پوشش ارتقا فرهنگ و قطب اقتصاد ،پر کردن جیب موسسات خاص اقوامی و سرکوفت زدن به بی سوادان تحصیل کرده بدون رانت .

کمی از خواب مدیریت بیدار شدن و پرده ظهر گاهی شب زنده داری جلسات ما همه باهم هستیم را کنار بگذارید و به گفته های مادر بزرگان گوش فرا داده .بقول ننه جنوبی ها مو کاری تو کاری تا بگذرد روزگاری.

شما نابودی کردید روزگار خرمشهر و اروند و قطب اقتصاد ایران .

این شهر شمارا خواص نمود و با منم زدن ها از دین این شهر خارج نمی شود مردانی که برای ماندن زمین و زمان را به وصل می نمایند . کاش می دانستند وصله نابجا چشم خودشان را کور خواهد نمود.

فاطمه پوراکرمی در حزن شهر داغ دارم

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺اقرا بسم ربک الذی خلق 🌺🌺

ن والقلم و مایسطرون🖌🖌🖌🖌🖌🖌🖌🖌

بنام خالق اقرا و بنام آفرینش ن والقلم📗📘📓

و انسان با این دوکلمه حیات را حق ملزم میداند قبل از مموت

ابتدا با درایت خواندیم و با عشق نگاشتیم . همیشه خوانندگان نگارنده گان بحق زیبایی خالق هستند.

نگارنده تکمیل کننده زیبایی مخلوق در کره خاکی می باشد.

آنکه قلم راسخ را از نی شکوه گر در دست گرفت شکوه را با عشق ،عشق را با صفا ؛صفا را با مهربانی و مهربانی را با عقلانیت به رشته تحریر در خواهد آورد. چه خوانندگان و نگارنده گانی که با عشق جان خود را در سکوت مطلق و مرگ تدریجی تقدیم به قلم نمودند تا قلم همیشه پاینده بماند .

بنگار ،نگارنده آنچه که خالق یکتا بر تمام قلم ها تقدیر نموده است .و نگارش با عشق ،همان خلق نطفه در نهان مادر است .

بنگار و این نطفه کوچک را پرورش بده تا ثبات انسانیت را به حقانیت برساند. 🖋🖋

روزها می گذرند و میروند، در حالی که هر روز ،روز قلم است ،چرا که ؛تو نگارنده زیبا نقش ،با زیبایی و عشق هر روز ،اقرا و ن قلم  را می آفریند.

بنگار مهربان و بنگار بانو ،شما در کنار هم نسل ها را به رقص طبیعت تقدیم نمودید و با نگارش چرخه انسانیت را هدایت نمودید.🖋🖋🖋

بنگار بانو با دستان به ظاهر ضعیف ،لیک توانمند با رویایی بنام انسانیت .بنگار ،نگارنده روزهای راستی و عشق و دروغ و ریا و مهربانی و جاه طلبی بنگار ،بنگار بنام خالق بی همتا.

تقدیم به تمام قلم چرخان روزگار .🖋🖋🖋

با احترام فاطمه پوراکرمی🌧💦💦💦💦💦💦💦💦

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

واسته های مردم را پوراکرمی می نگارد شاید خواسته شود🖋🖋🖋

از امروز می خواهم برای دل خودم زندگی کنم .چاق باشم یا لاغر دنیا می گذرد ، قانع باشم یا شاکی ،روزگار همین است حجاب بزنم هنرمندان بی حجابی را به راحتی ترویج می دهند. بنگارم یا سکوت کنم شهر بر روال خود می چرخد .سعدی و حافظ افلاطون و سقراط  وووووآنقدر نگاشتن که فقط دوخط بردنیا ماند: اگر ان ترک تبریزی بدست ارد دل مارا به خال هندوش دهم سمرقند و بخارا را ،که بخشیده شد خزر و کارون ووووو میخواهم شاد باشم و ساده بیندیشم هرچه بنگارم مسئول همان مسئول است و معارفه و انتساب و اکتساب مورثی گشته است . تلاش نمی کنم چون ژن ما دمده شده و ژن برتر در دنیا حکومت می کند. میخواهم قانع باشم ،مطالبگری و هیهات عادی شده میخ فولادی برسنگ گران اثر ناپذیر است ،ورود غیر بومی ،حضور بی خیالان، دعوای قندان و محل سکونت و قهر آن مدیر زخم ترکشها را التیام نمیبخشد ، میخواهم شاد باشم شاید مانند مدیران سر در برف کنم ، سگان ولگرد ،چالهای بی وجود ، سرقتهای متوالی که ماموران می گویند سرقت عادی شده ...رفتن به باجه های دادگاه و هزینه های گزاف دادرسی و آزاد گشتن سارقین و مجرمین . می خواهم برای خودم مانند حقوق نجومی ها سر در لاک خود برده و بلعکس آنها با سیلی صورتم را سرخ کنم وته مانده  آشغال  گوشت کشورهای ملحد را بخورم ، می خواهم شاد و سرزنده زندگی کنم ،ورزش کنم و هر روز از این اداره به آن اداره برای اقساط قبض های برق و آب و گاز پیاده روی کنم .

میخواهم به دوران ماقبل تاریخ بیندیشم ،آن دوران مردم تلاش می کردند چگونه شکمهایشان را سیر کنند،دوران بعداز تاریخ مردم آموختن چگونه سفره های دیگران را خالی کنند و الان دوران دنیای مجازی مردم تلاش می کنند چگونه ریشه همدیگر را بخشکانند و خودشان بر دنیا تسلط کنند .

اما من از امروز می خواهم شاد باشم و برای خودم زندگی کنم .مارای دادیم و از مسئولین و منتخبین آموختیم که باید فقط بفکر جیب خودمان باشیم سرمان را به اموال خودمان گرم کنیم .اموال ما هم همین شام امشب و چای شیرین فردا است . نه کوه کنی بلد هستیم و نه سلطان شدن ،این روزها هم یا دفتر روزنامه ها بسته شده یا برای پاک کردن شیشه مصرف می شوند .دستهایم را چرب نمیکنم تا با روزنامه پاک کنم .میخواهم آرام در گوشه ای بنشینم و به جنگهای سایبری ،سرقت های رایانه ای ،جرم های الکترونیکی و کپی برداری های تبریک و تسلیت ها نظاره گر باشم . می خواهم برای زندگی فراموش شده زنده ها زندگی کنمll

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

زیرپوست سکوت

زیرپوسته سکوت خرمشهر

شاید این روزها مطالبگران در سکوتی ناهنجار فرو رفته اند .مطالبگری که دراین شهر به وسیله دلسوخته گان به مردم آموزش داده شد .

خرمشهر در سکوت و جنجال مالکانی دارد که خود را نقطه شمار انفاس مردم حقجو می خوانند .شاید دیدن شهر سرسبز چهل ساله پیش و تغییر نیافتن بافت شهر برای بعضی اعجاب آور است .اما برای من جای تعجبی وجود نداشت .شهر سرسبز با درختان توت و آلبالو وگیلاس و قد علم کردن چنارها مرا باز به دوران آوارگی و دربدری انداخته باشد .اما آرامش درختان مرا به حسادت کشانید. این شهرها فقط یک مالک دارند و آن هم ساکنان اصلی شهر می باشند .آن در سرمای سرد زمستان و یخبندان جاده ها ،پا بروی لوله های داغ نفت نمی گذارند .آنان نمیدانند و رنج نمیبرند که مالک اقتصاد خاورمیانه هستند و روزیشان از پس ماند آبهای پرمیکروب می باشد.

امروز از سکوت و بیخیالی و رفاقت های بعد از قندان و قندهای متلاشی روی زمین دلهره در جان مطالبگرانی انداخته که آنان را بی سواد و بی فرهنگ می خوانند. امروز رسم کبک شدند بسیار رواج یافته است . در چشم هم زل زدند و کارهای نیک را لگد مال کردن بسیار جایز گشته است .امروز سکوتی چتر خود را در قلب اقتصاد خاورمیانه گسترانده است که وزش بارانش در اسفند هلهله ریزان خواهد بود.

ومردم ،مردمی که به قول سینه چاکان و شومن ها هیچ رسمی را نخوانده و آموزش رسوم را بعد از کسب ریزش باران اسفندها آموخته اند همچنان در بهت موتور محرک اسفند مانده اند.

بزرگترین تفاوت خرمشهر با کل مداین ایران در خاک پر رزق و روزیش می باشد ،که تمام یاحسین گویان برای نجاتش دست از هیچ اقدام پدرخواندگی نخواهند کشید.

مالکان برای تصاحب لوله های داغ و پر از خیرات ،کشتی های بدون بوق و لنگرهای کشیده شده ،هجوم عراقی های سلطه جو و رویش دکه هایی که افتخار کسب تجارت در این ماورا می باشد.شهر را در سکوت جلسات خانگی کشانده است . جلساتی که تقدیر و تشکر از هم جنس هایی که برای ریزش باران اسفند هزاران پوست رد و بدل می نمایند.

کلمات خون شهدا ،ترکش هایی که آنان ندیدند ،غرش رعد آسای هواپیماهایی که از سن آنها عبور کرده امروز دگر خام کننده مردمی نمی باشد که در سکوت رفاقت قندانها در بهت و حیرت فرو رفته اند .

تکرار دوره های اسفند و قدرتهای دست یافته در فروردین پرهیاهو ترکشهای شش طبقه را مداوا نخواهد نمود .

راستی محاسبه نموده اید تاکنون چند شهردار،فرماندار،بخشدار،نماینده،وزیر ،،،،در این هیاهوی لوله های پر از آتش اندوخته های ناتمام مخازن دلسوختگان به کرسی نشینان ، و عاملان مضیف هایی که اهدایی پابرهنه هایی که گویند سهم ما از نفتکشها همین نیزارهای بهم متصل شده گشته که شما آنرا کاخ می نمایید ......

و هنوز درد ترکشهاهنوز در جان مردم شیهه می کشد و روند رکود در شهر به اوج رسیده و روند جابجایی به ماورا 

شاید اسفندی دیگر تغییری برای رسیدن پدرخواندههای مکعب نشین باشد تا مهره ای از پس مهره جدید به یادگار بگذارند و خفه شدن فرهنگ و علوم و اقتصاد این نگین خاورمیانه سازنده مضیفی از نی ،دکلی از برج ، طائفه ای در زیر شلاقهای الطاف به ارمغان بگذارد.

باز خرمشهر می ماند و یک آموزنده جدید مطالبگری و گروه های پردرد در خموشی پست های باد آورده ......

فاطمه پوراکرمی

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

بنام خالق آزادگی بهر سازندگی

باز خرداد است و یاد آزادگی 

خرمشهر است و این همه مردانگی

بهار و سوز گرمای بی مثالش

خرداد آمده شادی سوم همیشگی

شهر من کاش شادیت پیوسته بود

ترکهای  لب این شط وابسته بود

گرم بهر خاک همچو آتش تیرگان

کاش انصاف بود بهر این دلدادگان

مردمی که با جان و دل عاشق جانبازی

صدافسوس مانده اند در حسرت سازندگی

سالها جای ترکش مانده روی دیوارها

رد خون عشق یاران مانده در دیدارها

شهر من شهر خدا ای جان فدا

انهمه عشق بازان آمدند بهر خدا

روزها در پی هم سالها گشت 

بهر سازندگی شهر و دیار هیهات گشت

رونق بازار تجار خلیج 

قطب اروند یادگار این زمین 

نان جور و اب شور وگرد و غبار 

تا کی باشدسهم مردم این دیار

اقتصاد خاوران با نام تو

شط بی ماهی سکوتش یادتو

من بگریم من بسوزم بهریاران 

کو محمد یا رضا عبدی و پسرموسویان

یاد ان شیر مردان شلمچه یاد باد 

دست بسته جان نثار در کانالها یاد باد

یادتان هست که غواصان جوان 

بهر آبادی ایران دادند نام و نشان

ان عزیزان رفته اند اندر سکوت 

شهر من سالها بهر سازندگی بازهم سکوت

عزتی که در این وطن نام گرفت

ویرانی خرمشهر بود در ایران جان گرفت

بشنوی ای شیر مردان سازندگی 

شهریاران را بساز با مردانگی 

اکرمی دلداه این خاک و بوم 

با قلم می سازد هردم این زاد و بوم

تقدیم به خرمشهر یاد شده در سوم خرداد فقط

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

عشق ضعیفه

عشق ضعیفه

بادی بر غبغب دستی بر شارب ابروبالا                                            این ضعیفه چه ساده زود گرددعاشق بی پروا

این ضعیفه ساده و بر هیبت تو عاشق                                             تو چرا با دل صد ضعیفه خود را خواندی لایق

دل برده ای با ترفند و زبان بازی                                                    ضعیفه مانده سر قول تو بدون هوس بازی

 این ضعیفه یک دل دارد و یک دلبر                                                   به تو گفتند شوی دارد گفتی عشقش پر

باحکم چهارزوج حلال و هزار محرم                                             ضعیفه ساده خواندی سرکرده با یک محرم

زن طلا س زیور نخواهد بهر عشق                                             تو چرا نالایق بخوانی سادگی این عشق

این ضعیفه قربان صدقه روح ماهت                                            مرقوم نمودی با خط امروز برو نزد مامت

ضعیفه ز کارخانه و طبخ و جارو نمرده                                          زبی لایقی همدی و هجران  وفا درمانده

در هوس بازی خطی ارسال ،شدم گرفتار                                       ضعیفه عاشق در دل انار پاره نموده لاکردار

ضعیفه گیسو بکنده شویم اسیر امنیه                                          توشانه نقره ای برگیسوی جدید نموده

اوضاع و احوال جهان بر دل  ضعف ضعیفه                                  کوچه ها مشروطه چیان نارنج عشقش له نموده

نارنجهای عشق از شاخه  هاجدا  چروکیده                                 بر اشجار جدایی والوار اویزن هوس تونموده

 دل ضعیفه به شیشه عطر یادرگاری خوش                                توشبانه شیشه های عطر برگیسوان پریوش 

در عشق تو مادیان یاغی و طغیان گری شده                                توپ و تشر پدر رام کننده ضعیفه تنها نشده

گویند دخت بلوغاتی دل قرص می خواهد                                   دل بی صاحب تو چند بلوغاتی قرص می خواند

شنیده بودی دل بی صاحب نخ کش و چروکیده                             با این همه دل کارخانه ابریشم برپا نموده

ضعیفه برای وصال تو دارچین شله نویسد                                    به شوق دیدارت وسمه و سرخاب گزیند

ضعیفه را از فراقت ابرو پاچه بزی می خوانند                                دیار دگر چند ابرو نخی در  بغلت خوابیدند

ضعیفه به عشقت دیده را بهر دلبر روشنی                                   تودر فراق خمره سکنجبین بهر آن دلبر میخری

 نیک بازوان زنان را  ضعیفه می خوانند                                        اکرمی توبنگار که ضعیفه ضعیف نمیماند

                     

  • فاطمه پوراکرمی