در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.

وظیفه ما ارتقاء کیفیت برای شما شهروندان عزیز خرمشهری میباشد.

در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.

وظیفه ما ارتقاء کیفیت برای شما شهروندان عزیز خرمشهری میباشد.

در سال 1395 برآن شدیم تا شروع به ترویج فرهنگ کتاب خوانی کنیم.
در همین راستا اقداماتی را با کمک دوستان و فرهیختگان خرمشهری انجام دادیم.
امروز نیز با کمک فضای مجازی سعی بر آن داریم تا با انتشار آثار به حفظ ارزشها کمک کنیم.

فاطمه پوراکرمی
فعال اجتماعی،کارشناس ارشد حقوق،فعال در عرصه اقتصاد

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

خیرین سلامت سلام

شاید روزهای سخت و کشتارهای دست جمعی ،مرگهای سایبری ،تهاجمات فرهنگی و اجتماعی و مشکلات مدید مالی و معنوی شاید فاصله ای بین قلبهای انسانهای سراسر دنیا بوجود آورده باشد ،شاید فشارها و جاه طلبی عده ای برای رسیدن به اهداف خودکامگی خود و قطع رابطه های سیاسی و اقتصادی؛ راه مهرورزی را به سنگلاخ ها کشانده باشد ووووو
اما همیشه قلبهایی هستند که با مهربانی اجین گشته اند ،قلبهایی که همیشه با دست نوازشگر خداوند به رقص مهربانی پایکوبی می نماید و راه مهرورزی را بسیار کوتاه و تسهیل نموده است .شاید افراد مهربانی در کنار هم جمع شده باشند (در سراسر دنیا )کشوری خودمختار و نوپا بوجود آورده اند که اتحاد و همبستگی زیبایی در این کشور وصف ناپذیر گشته است و محک شاید یکی از استانها و قطبهای سفید بخت این کشور طلایی رنگ ،آفتاب عالم تاب باشد که، شهروند این استان از سراسر دنیا گرد هم آمده اند تا بذر  آیین و ملزومات و مرسومات دوباره زیبا زیستن را در قلبهای هم استانی خود بکارند . این استان نورانی  برای اشعه پرنور آفتاب روز و مهتاب شبانگاهی خود خانه های مهرورزی را برای کودکان ناتوان از غده های مزاحم و لجباز بنا نموده است تا مادرانی که برای مبارزه با این لجاجت راههای دشواری را گذرانده اند در سایه سار این خانه ها به آرامش خیال سپر و زره مبارزه را برگرفته و برای نجات کودک دلبند خود لالایی مهربانی را از سر بخوانند .
محک اولین و آخرین موسسه مهرورزی نبوده و نخواهد ماند ،شاخ و برگهای این درخت تنومند ریشه ای به عظمت دستان پرتوان مردم هنرجوی ایران زمین تنیده است ،تا ریشه این غدد لجباز را ریشه کن نماید .
و امروز فاطمه پوراکرمی بعنوان خادم و عضو کوچک و کوچکترین برگ این درخت با زره و سپر  مدیریت موسسه خیریه بیمارستان ولی عصر (عج )خرمشهر و خبرنگار خیریه ریشه  خود را در دل مردمی مقاوم و صبور نتابیده است تا حامی کودکان و بیماران این مرز و بوم باشد و ازتمامی خیرین الخصوص بزرگان درخت پر ثمره محک دعوت بعمل می آورد تا در مراسمی خاص و عمومی دست مهربانی بر قلب کودکان پرتوان خرمشهر نشانده و تخت های بیمارستان ولی عصر را با عطر گلهای الوان ،جنوب تا شمال و مشرق تا مغرب را معطر نماید .
وعده گاه ما حضور گرم سراسری خیرین ایران زمین در بیمارستان ولی عصر (عج )خرمشهر.
به زودی میزبان قدوم عطرآگین شما خواهیم بود.
با تشکر فاطمه پوراکرمی خرمشهر

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

مصاحبه

http://www.ibna.ir/fa/doc/longint/279219/%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%AC%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B3-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

خبرنگار

نده بعنوان یک خبرنگار یا فعال اجتماعی با هنجارها و رویکردهای متفاوتی روبرو شدم دردها و رنج ها را دیدم دور جنگ و آوارگی بمن خبرنگار کوچولو می گفتند همیشه تو مدرسه خبرها را جمع میکردم و روزنامه های دیواری درست می کردم ،مثل همه دختر بچه ها که اجازه ورود به جبهه را نداشتیم ،اما در مدرسه بعنوان بسیجی عاشق کلاش بازو بسته می کردیم. همه ما دهه 47تا49 آرزوی رفتن به جبهه ها را داشتیم هیچ غبطه و حسادتی نبود فقط حسودی با کسانی که با امضا جعلی والدین یا دستکاری به تاریخ تولد یا فرار از خونه و سواربه پشت کامیونها به جبهه رفتن .ما دخترها صندوق های کارتونی درست می کردیم و من شعر میخوندم تق وتق توجه کمک به جبهه یادت نره. شاید یادآوری روزگار جنگ و جانبازی و فداکاری تکراری شده .اما بنظر من با این همه درد هنوز یاد یاران لبخندها و اشکهایی دارد فراموش ناشدنی . سالهای بعد از صلح و جنگ فعالیت کردم از هر مشکلی نوشتم و نوشتم و رو در رو شدم .قدکشیدن یادگاران جبهه و جنگ را دیدم و به آنها افتخار کردیم و هنوز هم برایمان عزیز هستند . ان روزها مسئولین هیبتی داشتند و احترامی و بزرگی ،چون معنی مسئول جهادی معنای عشق جهاد بود ،پدر و پسر به سر رفتن به جبهه دعوا داشتند وووو
زبانم کوتاه  که میخواهم در روزهای شاد خبرنگار از خبری بگویم که بسیار دردناک است .
شاید بهتراست اول از مراسم امروز که تقدیر از خیرین سلامت و یاوران سیل برگزارشد، بیان کنم. برای اولین مراسمی بدون تقدیر نامه و دست و صحبتهای فدایت شوم امروز فقط با زبانی شیرین دستاوردهای سیل ویرانگر و هجوم سیل مهربانی و اتحاد و همبستگی بود و یاوران متحد شدیم که دست اتحاد را همیشه فشرده و هیچگاه این زنجیر گسسته نشود.
اما از موضوع اصلی فارغ نشوم، با جوان بیست و دوساله ای صحبت از کار و اعتقادات و پیشرفت می کردم .گفت خانم هیچگاه حسود نبودم و حسودی نکردم ،اما اینروزها که به پیچ ساشا سبحانی میروم خیلی حسودی می کنم . درحالی که بابای وزیر نشینش با سیاست خاصی گفت این پسر من نیست و به او هیچ کمکی نمی کنم اما همچنان مانند ریگ در کشورامریکا پول خرج می کند .پدرو مادر من از صبح تاشب کار می کنند اما یه ماشین نداریم .در حالی که، همه بچه های مسئولین تو آمریکا و اروپا مدل ماشینهاشون را به رخ ما می کشند و شما مدام برای ما برنامه های پیشگیری از خودکشی و اعتیاد و سرقت برگزار کنید .خانم من حسودم من و تمام هم سن های من که پدر مادرهایی دارند که بلد نیستند از بیت والمال ریالی برداشت کنند حسود شدیم و مدام به آنها سرکوفت می زنیم این بود؟؟ آینده جبهه و مبارزه و جانبازی و اسارت ؟؟؟.میگفت خانم بنویس؛؛ در خبرها اعلام کن که ،بچه های نسل شصت و شش به بعد همه حسود شدند چون والدین اونها به مجلس نرفتند ،مسئول نیستند ، کلاس اختلاسگری را پشت سر نگذاستند .ما بچه های بیکار و حسود از کارگاهها فراری هستیم چون کارگاههای اختلاس  بهتر جوابگوی جامعه ما بوده است .
نمیدانم این مطلب را با چه عنوانی و به دست کدام مسئول تقدیم کنم .
فاطمه پوراکرمی تقدیم به همه خبرنگارانی که با اشک درد جوانان را می نگارند

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

خواسته های دلم

🖋🖌
خواسته های مردم را پوراکرمی می نگارد شاید خواسته شود🖋🖋🖋
از امروز می خواهم برای دل خودم زندگی کنم .چاق باشم یا لاغر دنیا می گذرد ، قانع باشم یا شاکی ،روزگار همین است حجاب بزنم هنرمندان بی حجابی را به راحتی ترویج می دهند. بنگارم یا سکوت کنم شهر بر روال خود می چرخد .سعدی و حافظ افلاطون و سقراط  وووووآنقدر نگاشتن که فقط دوخط بردنیا ماند: اگر ان ترک تبریزی بدست ارد دل مارا به خال هندوش دهم سمرقند و بخارا را ،که بخشیده شد خزر و کارون ووووو میخواهم شاد باشم و ساده بیندیشم هرچه بنگارم مسئول همان مسئول است و معارفه و انتساب و اکتساب مورثی گشته است . تلاش نمی کنم چون ژن ما دمده شده و ژن برتر در دنیا حکومت می کند. میخواهم قانع باشم ،مطالبگری و هیهات عادی شده میخ فولادی برسنگ گران اثر ناپذیر است ،ورود غیر بومی ،حضور بی خیالان، دعوای قندان و محل سکونت و قهر آن مدیر زخم ترکشها را التیام نمیبخشد ، میخواهم شاد باشم شاید مانند مدیران سر در برف کنم ، سگان ولگرد ،چالهای بی وجود ، سرقتهای متوالی که ماموران می گویند سرقت عادی شده ...رفتن به باجه های دادگاه و هزینه های گزاف دادرسی و آزاد گشتن سارقین و مجرمین . می خواهم برای خودم مانند حقوق نجومی ها سر در لاک خود برده و بلعکس آنها با سیلی صورتم را سرخ کنم وته مانده  آشغال  گوشت کشورهای ملحد را بخورم ، می خواهم شاد و سرزنده زندگی کنم ،ورزش کنم و هر روز از این اداره به آن اداره برای اقساط قبض های برق و آب و گاز پیاده روی کنم .
میخواهم به دوران ماقبل تاریخ بیندیشم ،آن دوران مردم تلاش می کردند چگونه شکمهایشان را سیر کنند،دوران بعداز تاریخ مردم آموختن چگونه سفره های دیگران را خالی کنند و الان دوران دنیای مجازی مردم تلاش می کنند چگونه ریشه همدیگر را بخشکانند و خودشان بر دنیا تسلط کنند .
اما من از امروز می خواهم شاد باشم و برای خودم زندگی کنم .مارای دادیم و از مسئولین و منتخبین آموختیم که باید فقط بفکر جیب خودمان باشیم سرمان را به اموال خودمان گرم کنیم .اموال ما هم همین شام امشب و چای شیرین فردا است . نه کوه کنی بلد هستیم و نه سلطان شدن ،این روزها هم یا دفتر روزنامه ها بسته شده یا برای پاک کردن شیشه مصرف می شوند .دستهایم را چرب نمیکنم تا با روزنامه پاک کنم .میخواهم آرام در گوشه ای بنشینم و به جنگهای سایبری ،سرقت های رایانه ای ،جرم های الکترونیکی و کپی برداری های تبریک و تسلیت ها نظاره گر باشم . می خواهم برای زندگی فراموش شده زنده ها زندگی کنمخواسته

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

انگشت سبابه

مطالبگری از مطالعه گر نشعات می گیرد.
شاید این روزها دستان با لمس کردن کتاب و قلم مانوس نباشند .دیروز صدای دلخراش انگشت سبابه دل هر رهگذر را به درد آورده بود.فریادها و ضجه های انگشت سبابه بسیار دلخراش بود . نزدیکش رفتم و گرم صحبت شدیم ،انگار درد را فراموش کرد ،آرام قلمی را نزدیکش بردم و به آرامی چند سطر به رشته تحریر در آورد .کتاب دایره المعارف را نشانش دادم اشک ذوق از دیدگانش سرازیر شد و آرام ،آرام صفحه ها را ورق می زد . عطر خاص برگه های کتاب هوش از سرش برده بود .گوشیم  رنگ خورد تا خواستم جواب دهم باز سگرمه هایش را بهم ریخت و از من روی برگرداند و گفت وای از این رقیب بی رفیق.
آری این روزها آنقدر از انگشت سبابه کار کشیده ایم ،آنقدر مطالبگری بدون مطالب جویی به رشته تحریر در آمد که به جای تسهیل و القلم مسهل و القلم شدیم .
دوری جستن از فرهنگ کتابخوانی فرهنگ جهل پروری و جهل جویی را پرورش دادیم . هرچیز که گران شد فریاد برآورده شد اما صفهای طویلی برای کسب اجناس گران بوجود آمد.  مدیر و مسئول و کارگر در صف شکر و گوشت و دلار باهم انیس شدند . کاغذ هم گران شد و برای برگه کپی همه نگران شدند اما یادشان رفته بود که گرانی کاغذ ،گرانی کتاب راهم در بر دارد .اما کسی برای گران شدن کاغذ صف نکشید .پیتزا چند برابر شد و زخم معده به اوج رسید اما نتوانست با غذای روح زخم مغز را علاج نماید .چون کتابخوانی الکترونیک با دوسطر او را علامه دهر نموده و مطالبگر ی سودجویانه را سرلوحه اعمال سیاسی فرهنگی قرارداده شد .
امروز واجب دانستم دست نیاز بسوی بازوان و یاوران و مروجان کتابخوانی دراز نموده تا بتوانیم شهری خلاق با اصول صحیح ترویج فرهنگ کتابخوانی در کنار هنر ،هنرمندان بسازیم .شهری که در سکوت هیاهوی مدیریتی در خفقان سیلاب منیت گم گشته در جناح بازی و باند پروری غوطه ور گشته است.
باسپاس فاطمه پوراکرمی

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

روز عفاف

روز عفاف و حجاب نیز در روزهای تاریخ کشورمان به ثبت رسید .روزی مقدس که عده ای از بانوان با حجاب کامل و شاخه های گل های الوان در خیابانها در معرض عموم از بانوی محجبه و بانوی اول زمان خود ، یاد نمودند .در تمام مراسمات حضور سلیبریتی ها دلگرمی خاصی به مردم داده می شد .اما دریغ و صد افسوس که در این موضوع خاص باز هنرمندان که نامهای خاص برای خود القاب نمودند حضور نداشتند زیرا حجاب برای آنها و تکه شال الوانی است که کف سرشان را پوشانده است .تیپهای خاص ،ماشینهای لاکچرانی ،بادیگاردهای زنجیر بدست ،راننده کرواتی بنز نشین و هنرمند یقه چاک و لباده تنگ تمام باز نازک و کفشهای قرمز،ناخونهای کاشته شد و آرایش غلیظ خلیجی .در این مراسمات حضور ندارند ،چرا که حجاب از آن عوام است و هنرمندان سینما نشین و تئاتر باز و یونان پیوند زده و زایمان کانادایی خواص می باشند .ماشین حریم خصوصی نیست ،چرا که زنان ساده باید ساده نشین باشند و نورچشمی ها برای برپا نمودند نماز بالگرد سواری در آسمان های آمریکا را ترویج دهند و ماشین های لاکچرانی محلی برای دور دور و حریم عمومی تداخل با خصوصی شده .هرکس هنرمند ندیده ،تیپ خاصی را از بیرون آمدن از ماشین و ورود به پاساژهای لواسان و خریدهای میلیاردی کور کند چشم زنان چادر به دندان و دوان در موسسات خیریه.
زنان آتش زیر خاکستر گشتند، زنانی که رضا شاه نتوانست چادر از سرشان در بیاورد،زنانی که برای پیروزی انقلاب از مال و فرزند خود گذشت کردند و تمام دوران جنگ پا به پای مردان لباس رزم پوشیده و چادرها را به کمر بستند و اسلحه بدست از کیان کشور پاسداری نمودند.
زنان عوام زنانی هستند که بدون ریا کش چادر را محکم نموده و بدون حرکات موزون کمر را در سطل زباله نموده و برای کودکان خود امرار معاش نمودند.کاش این همایشات و یادواره ها راهکارهایی برای حفظ حجاب انسانیت داشت .انسانیتی بدون تبعیض ،انسانیتی که زنان را از مادر بودن جدا نسازد ،در حالی که زنان نیمی از جامعه بشری را تشکیل داده اند و با مهر مادری تحکیم خانواده را استوار نموده اند ؛بیشترین فشار و جبر روزگار را متحمل گشته اند ؛در حالی که دولت زنان را از هم تمیز نموده و عده ای خاص و مورد لطف و عنایت خود قرار داده است و پوشش خاص زنان خواص ایرانی زبانزده عالم گشته است .زنان غیور سنگر نشین و عوام زاده همچنان چادر به سر به دنبال ایجاد عدالت برای نسل های آینده هستند . کاش عدالت حجاب در قوانین ایران عملی گردد و حجاب و قوانین جمهوری اسلامی ایران برای تمام زنان بطور مساوی محق گردد .
فاطمه پوراکرمی

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

مشکلات

مشکلات عمده خرمشهر نشات گرفته از استاد بگم بگم ،مثل ورقهای پاسور مدام حکم به یک شکل خاص تغییر پیدا می کند و برگرفته از تار موی مونثان عوام است که دنیا را متزلزل می نماید و سلیبریتی خواص خدمت از گیسو در دست باد می دهند.
مشکل خرمشهر از دکل و دکه و گپر نشینی به مضیف پروری گذشته ،مشکل خرمشهر حضور اعضا خانواده خواص در شهر نیست ،چراکه حضور خانواده خواص دردی از این عوام نکاهید .مشکل خرمشهر حضور کارهای بلقوه فرهنگی و اجتماعی به نورچشمی ها و خبرنامه نویسان خاص نیست .مشکل خرمشهر گرد آوری کارگران و مسئولان آچار فرانسه از این سو به ان سو نیست ،نصب بنرهای خاص به علت نزدیکی به بقچه های خاص کاسته گشته ،اما پرتاب قندان و پل صراط قهر بشردوستانه هیت مبارزان علیه سگهای ولگرد و آشتی برادرانه و شب نشینی های دوبانده همچنان در دست پدرخوانده ها در حال چرخش است تا حضور انگشتر نماها را به گردونه اضافه نماید.
مشکل خرمشهر تغییر پوشش و بزرگ کردن مدرکها و کوچک شدن بلوارها و علم شدن قلیان خانه ها و ساخت کاخ های سفید در پوشش ارتقا فرهنگ و قطب اقتصاد ،پر کردن جیب موسسات خاص اقوامی و سرکوفت زدن به بی سوادان تحصیل کرده بدون رانت .
کمی از خواب مدیریت بیدار شدن و پرده ظهر گاهی شب زنده داری جلسات ما همه باهم هستیم را کنار بگذارید و به گفته های مادر بزرگان گوش فرا داده .بقول ننه جنوبی ها مو کاری تو کاری تا بگذرد روزگاری.
شما نابودی کردید روزگار خرمشهر و اروند و قطب اقتصاد ایران .
این شهر شمارا خواص نمود و با منم زدن ها از دین این شهر خارج نمی شود مردانی که برای ماندن زمین و زمان را به وصل می نمایند . کاش می دانستند وصله نابجا چشم خودشان را کور خواهد نمود.
فاطمه پوراکرمی در حزن شهر داغ دارم

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

بنگار

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺اقرا بسم ربک الذی خلق 🌺🌺
ن والقلم و مایسطرون🖌🖌🖌🖌🖌🖌🖌🖌
بنام خالق اقرا و بنام آفرینش ن والقلم📗📘📓
و انسان با این دوکلمه حیات را حق ملزم میداند قبل از مموت
ابتدا با درایت خواندیم و با عشق نگاشتیم . همیشه خوانندگان نگارنده گان بحق زیبایی خالق هستند.
نگارنده تکمیل کننده زیبایی مخلوق در کره خاکی می باشد.
آنکه قلم راسخ را از نی شکوه گر در دست گرفت شکوه را با عشق ،عشق را با صفا ؛صفا را با مهربانی و مهربانی را با عقلانیت به رشته تحریر در خواهد آورد. چه خوانندگان و نگارنده گانی که با عشق جان خود را در سکوت مطلق و مرگ تدریجی تقدیم به قلم نمودند تا قلم همیشه پاینده بماند .
بنگار ،نگارنده آنچه که خالق یکتا بر تمام قلم ها تقدیر نموده است .و نگارش با عشق ،همان خلق نطفه در نهان مادر است .
بنگار و این نطفه کوچک را پرورش بده تا ثبات انسانیت را به حقانیت برساند. 🖋🖋
روزها می گذرند و میروند، در حالی که هر روز ،روز قلم است ،چرا که ؛تو نگارنده زیبا نقش ،با زیبایی و عشق هر روز ،اقرا و ن قلم  را می آفریند.
بنگار مهربان و بنگار بانو ،شما در کنار هم نسل ها را به رقص طبیعت تقدیم نمودید و با نگارش چرخه انسانیت را هدایت نمودید.🖋🖋🖋
بنگار بانو با دستان به ظاهر ضعیف ،لیک توانمند با رویایی بنام انسانیت .بنگار ،نگارنده روزهای راستی و عشق و دروغ و ریا و مهربانی و جاه طلبی بنگار ،بنگار بنام خالق بی همتا.
تقدیم به تمام قلم چرخان روزگار .🖋🖋🖋

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

خیریه ها

تحریم ،جنگ،نفاق ، جدایی، دورویی،صلح و صفا ،اتحاد و همبستگی ،ویرانی و آبادانی .....
و بیماری که هیچگاه به فراموشی سپرده نمیشود و انگار از همه این موارد جدا شده است .بیماری یک تافته جدا بافته است که بروجود خود می بالد و خواسته و ناخواسته به درب خانه تک تک انسانهای کره خاکی ،سرک می کشد . دوستی به دشمنی مبدل می شود و صلح به قهر .و اما با کمال ناباوری میکروب بسیار ناچیز و کوچکی غده بسیار بزرگی را به رشته تحریر در می آورد و انسان را به تکاپو وا می دارد.
و بیماری را میتوان سایه ای نامید که همراه آدمی با شکلهای متفاوت در حال گام برداشتن است.
اما در این میان افرادی هستند که با بی اهمیتی به سرک کشیدن این موجود مزاحم ،آستین های همت و بردباری و صبوری و اتحاد را بالا کشیده و  برای ریشه کن کردن این غده مزاحم از هرگونه تلاشی دست برنداشته است .
و با افتخار نام محک را که با نماد  گندمهای سرسبز و جوانه های امید،در صف اولین های مهرورزی حک نمود ،محک با خانواده ای به گستره کره خاکی ،با جان و دل همگام با نوزده هزار کودک مبتلا به سرطان در حال جنگیدن با خستگی و ناتوانی می باشد .محک با شعار عشق ماندن آینده سازان این مرز و بوم گامی برای بقای حیات نسل برداشته است .محک یک شومن یا آفر شو تبلیغاتی نمی باشد ،محک جنگیدن با تک روی و گام بسوی اتحاد و سازندگی جامعه از ناامیدی است .
امروز محک با دارا بودن 19هزار کودک، شما هموطنان را بر خان سفره بذل و همبستگی دعوت می نماید، تا لبخند امید را بر لبان خادمان محک کاشته شود، لبخند خادمان سلامتی نوزده هزار آینده ساز این مرز و بوم اسلامی می باشد .
زنجیره اتحاد از خرمشهرپایگاه استقامت  اولیها تا پایتخت سرافراز ایران زمین .
بااحترام فاطمه پوراکرمی 
مدیرعامل خیریه بیمارستان ولیعصر خرمشهر .

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

من یک زن ایرانی دهه چهل هستم. افکارم هنوز یاد دلاوران را میپروراندو
نوشتارم گر بنظر ت تند است ،
تندی ان ، از ناملایمتی تندی کردار زیاده خواهان است .
پوراکرمی ها  از گرمای جنوب به تنگ نیامده اند از   کرکس ها و لاشخورهایی که پرستوهاساختند و در قفس خفه نمودند، فریاد می زنند .
زنده به گور کردن هر  کشور به دست سران و مسئولین رده بالای کشوری بسیار دردناک است .ایران از دیر باز مهد کشور گشایان بوده است . پادشاهان برای رسیدن به آرمانهای پوچ و فانی خود،قطعه قطعه خاک پرگهر ایران را به تاراج دادند ،یکی بخارا و سمرقند را به خال لبی بخشید ،یکی قرارداد ترکمن چای را به فنا داد و یکی ویکی ویکی و وسعت  ایران روز به روز همچون پارچه نامرغوب آب رفته و کوچکترشد .عدم علم و آگاهی، مدام زنان را به فرنگ می فرستاندن یا زنان فرنگی را به ایران می آوردند تا مدل های لباس و موی سر و آرایش را بر سر زن ایرانی هوار کنند .آدمیت غیرت و مردانگی زنده بود.باز هم مردان را مقصر می دانم که هر بلائی بر سر زنها بیاید مردان مقصر هستند . مردان زنان را وادار به آرایش و بزک و دوزک می کنند ،این روزها مردان زن دماغ عملی و شکم فرو رفته و گونه برجسته می خواهند ،این روزها کجا و ان روزها کجا ..
هنرپیشه ها هر روز با اب رفتن جامع هایشان دل کارگردان ها را شاد می کنند و فروش فیلمشان از خروار خروار گیسو هنرپیشه و مدل آرایش ش بالا می رود.
این خواسته مردان را از دوران دفاع مقدس و حریم نوامیس دور ساخت ،جوانان ایرانی جنگیدن و جان دادن تا وجبی از خاک ایران را به دشمن ندهند و دست نامحرمی به زن ایرانی نرسد . وای که امروز کرکس های لاشخور ،خزر را به تاراج دادند ،بانکهای فرنگیان را غنی ساختند،سیستان و بلوچستان را به خاک سیاه نشاندند ،رودها را دیروز خشکانند و فردای آنروز سیل و زلزله ساختند ، ماهیان دریا را به تاراج گذاشتند و خاک این سرزمین را به توبره کشیدند ......
این لاشخورهای کرکس منش سیر نگشتند ویلا و قصر و کوهکنی و شهرک سازی و شمش طلا و برندهای آنچنانی، صفت حیوانیشان را قوی تر نمود و با حمله به نوامس هموطن خود اینبار نام پرستو را بر زن ایرانی نقش بستند .وای برشما که از هیچ اقدامی برای به اغما بردن این کشور دریغ نکردید . این زنان همان زنانی هستند که ده ها جوان کشته شدند تا یک عراقی به آنها نزدیک نشود و امروز شما لاشخورها با رسوایی تمام از بی حیائی خودتان فیلم و عکس ارسال می کنید و خود را فریب خورده در دام پرستو می نامید. لعنت و نفرین خداوند برکسانی باد که امروز نام و رسم خود را با تکیه بر آرمان انقلاب و اسلام بدست آوردند و بدون در نظر گرفتن آرمان های بنیان گذار این انقلاب ایران را مضحکه خاص و عام نمودند.

  • فاطمه پوراکرمی