در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.

وظیفه ما ارتقاء کیفیت برای شما شهروندان عزیز خرمشهری میباشد.

در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.

وظیفه ما ارتقاء کیفیت برای شما شهروندان عزیز خرمشهری میباشد.

در سال 1395 برآن شدیم تا شروع به ترویج فرهنگ کتاب خوانی کنیم.
در همین راستا اقداماتی را با کمک دوستان و فرهیختگان خرمشهری انجام دادیم.
امروز نیز با کمک فضای مجازی سعی بر آن داریم تا با انتشار آثار به حفظ ارزشها کمک کنیم.

فاطمه پوراکرمی
فعال اجتماعی،کارشناس ارشد حقوق،فعال در عرصه اقتصاد

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۱۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

افکار دهه چهل

من یک زن ایرانی دهه چهل هستم. افکارم هنوز یاد دلاوران را میپروراندو
نوشتارم گر بنظر ت تند است ،
تندی ان ، از ناملایمتی تندی کردار زیاده خواهان است .
پوراکرمی ها  از گرمای جنوب به تنگ نیامده اند از   کرکس ها و لاشخورهایی که پرستوهاساختند و در قفس خفه نمودند، فریاد می زنند .
زنده به گور کردن هر  کشور به دست سران و مسئولین رده بالای کشوری بسیار دردناک است .ایران از دیر باز مهد کشور گشایان بوده است . پادشاهان برای رسیدن به آرمانهای پوچ و فانی خود،قطعه قطعه خاک پرگهر ایران را به تاراج دادند ،یکی بخارا و سمرقند را به خال لبی بخشید ،یکی قرارداد ترکمن چای را به فنا داد و یکی ویکی ویکی و وسعت  ایران روز به روز همچون پارچه نامرغوب آب رفته و کوچکترشد .عدم علم و آگاهی، مدام زنان را به فرنگ می فرستاندن یا زنان فرنگی را به ایران می آوردند تا مدل های لباس و موی سر و آرایش را بر سر زن ایرانی هوار کنند .آدمیت غیرت و مردانگی زنده بود.باز هم مردان را مقصر می دانم که هر بلائی بر سر زنها بیاید مردان مقصر هستند . مردان زنان را وادار به آرایش و بزک و دوزک می کنند ،این روزها مردان زن دماغ عملی و شکم فرو رفته و گونه برجسته می خواهند ،این روزها کجا و ان روزها کجا ..
هنرپیشه ها هر روز با اب رفتن جامع هایشان دل کارگردان ها را شاد می کنند و فروش فیلمشان از خروار خروار گیسو هنرپیشه و مدل آرایش ش بالا می رود.
این خواسته مردان را از دوران دفاع مقدس و حریم نوامیس دور ساخت ،جوانان ایرانی جنگیدن و جان دادن تا وجبی از خاک ایران را به دشمن ندهند و دست نامحرمی به زن ایرانی نرسد . وای که امروز کرکس های لاشخور ،خزر را به تاراج دادند ،بانکهای فرنگیان را غنی ساختند،سیستان و بلوچستان را به خاک سیاه نشاندند ،رودها را دیروز خشکانند و فردای آنروز سیل و زلزله ساختند ، ماهیان دریا را به تاراج گذاشتند و خاک این سرزمین را به توبره کشیدند ......
این لاشخورهای کرکس منش سیر نگشتند ویلا و قصر و کوهکنی و شهرک سازی و شمش طلا و برندهای آنچنانی، صفت حیوانیشان را قوی تر نمود و با حمله به نوامس هموطن خود اینبار نام پرستو را بر زن ایرانی نقش بستند .وای برشما که از هیچ اقدامی برای به اغما بردن این کشور دریغ نکردید . این زنان همان زنانی هستند که ده ها جوان کشته شدند تا یک عراقی به آنها نزدیک نشود و امروز شما لاشخورها با رسوایی تمام از بی حیائی خودتان فیلم و عکس ارسال می کنید و خود را فریب خورده در دام پرستو می نامید. لعنت و نفرین خداوند برکسانی باد که امروز نام و رسم خود را با تکیه بر آرمان انقلاب و اسلام بدست آوردند و بدون در نظر گرفتن آرمان های بنیان گذار این انقلاب ایران را مضحکه خاص و عام نمودند.

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

یاد حسین

و باز تاریخ ورق خورد
و عالمی در عزا غوطه خورد 

امروز ه مردم مدرنیته ،دنیای پیشین را دنیای جهالت و نادانی میخوانند .دم از جهل مردمی می زنند که با نداشتن امکانات ،امکانات بوجود آوردند .
روزهای جهل و نادانی روزهایی بودند که امروز سرتیتر سخنان ما گشته است.
شاید یاد آوری خاطره های مختارها و عمارها و اباذر ها یا حق خواهی مسلم ها مارا هنوز درگیر خاطره سازی کوروش ها و مغلطه خوانی کمان آرش و گرز رستم و نوشته‌های گاندی و نیچه وووو
ما آموخته ایم ،یا واضع تر بگویم قبول کرده ایم که حروف الفبا را مسدود و مستور نماییم و برگهای تاریخ را با کلیک به گردش در بیاوریم .
بعد از قرنها گذشت از فاجعه کربلا فقط سیاه پوشی و نوحه سرایی ،یا کسب در آمد،اندوخته ایم، مکانی برای تردد بیافرینیم و عوارض های از عزا داری ...
کمی تامل نکردیم که عزا داری را با عزاداری اجین کنیم .حسرت خوردیم که فارابی و حافظ را بنام فلان کشور زدن یا ائمه بزرگوار در کشور ما نیستند .
اما نیاموختیم که مرامشان و رسم رشادتشان را چگونه سرلوحه زندگیمان نماییم .
امروز ما چه هستیم ،چکار خواهیم کرد برای نسلهای بعد از ما ،نوحه سرایی و عزاداری سالار شهیدان را چگونه به نسلهای بعدی آموزش می دهیم .
حروف الفبا زنده هستند ،با ما در گذر زمان در حال کنکاش هستند ،حروف الفبا را در مرداب غفلت به تعفن دعوت ننماییم .بلکه با نگارش زیبا بنگاریم که امروز ما چه چیزی از رشادتها و غیرت ها و گذشت ها و صبوری ها آموخته ایم .
بنگاریم که عزای حسین ،عزای مردانگی و جسارت و صداقت است .خود بنگاریم ،برگرفته ها را کنار بگذاریم و بنگاریم امروز ما مردمان مدرنیته در دنیای دهکده جهانی اینترنت چگونه میخواهیم از جان گذشت گی گذشته گان دنیایی دور از حماقت و جهل و نادانی و وجدان و انسانیت بسازیم .
برخیزیم از خواب جهالت افکار تاریخ گذری و بنگاریم چگونه راه حسین (ع )را ادامه خواهیم  داد.
یادمان باشد حسین (ع )درلباس مشکی و پرچم عزا و نوحه و شله زرد ختم نخواهد شد .یاد حسین(ع ) یاد مردانگی است. 
سالروز ایام عزاداری مرد ،رشادت ،راستی و صداقت و انسان یاور انسانیت برتمام انسانهای کره خاکی تسلیت باد.

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

برگرفته ها

بزرگی می فرمود مواظب باشیم  برای دیگران برنامه نچینیم که خدا به نیتمان زودتر برنامه چیده است.
شاید خالی از لطف نباشد در این روزهای گرامی غم و اندوه ،روزهای لباس های مشکی و نوحه سرایی ،عزاداری و نذر و نزولات، از اهداف و برنامه های حسینی یاد نماییم .
حسین (ع )بدون برنامه ریزی و اهداف جنگ به نامه های پر از اندوه کوفیان لبیک گفت و عازم کربلا شد .حسین (ع )هدفی بجز احیای حقوق مظلوم نداشت .اما درکمال ناباوری ،دشمنان دوست نما ،برنامه های شومی برای آقا چیدند که تا آخر الزمان نقطه حریت را بالای سر خود به جای جغه پادشاهی گذاشتند.
بعد از 1400سال و اندی انگار  دوباره تاریخ به عقب ورق خورده و در کمال ناباوری ،با پیشرفت علم و دانش نقطه حریت بالا نشین گشته است و مردم خواص فراموش کرده اند از عوام به خواص رسیده اند. شاید فراموش نمودند ،که عوام پلکانی ساختند که خواص همچنان در سرگردانی نقطه حریت به رشد و تعالی برسند.
حسینی بودن و عشق به انسان ،نیازمند درک نقطه سرگردان است.
برنامه های حسینی با برنامه های خواص به اندازه همان پلکان صعود تنزل بوجود آورده است.
برنامه بچینیم برای سازندگی وبالندگی مرز و بوم ،برخلاف برنامه های مچ گیری و سرکوب نمودن همنوع خود ، این روزها نیاز به همان خواص کاریزما جهادی هستیم .
امروز در دنیای مدرنیته قصد بران دارم که عوام باشم و با عوام بودن ،کشوری خواص با سازندگی و برنددست گیری و برنامه های حسینی را سرلوحه دفتر مشق سازندگی بنامیم و بنماییم
یاحسین.

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

صفحه تاریخ دوران جاهلیت و قرون وسطی و عدم علم و دانایی را ورق زدیم.
خاطره بازی زیبایی بود و یه یادش بخیر و یادتان هستند ،چه خواندیم و چه مردمان ساده ای بودند برایمان ماند؛دریغ که متوجه نشدیم ماساده پنداشتیم.
یادتان هست که از پیامبر ان شتر شیرده خواندند،یادتان هستند که گفتند از خداوند برامون غذا بیار، اب دریا خشکانده شد،یادتان هستند پیامبر کشتی عظیم ساخت ،یادتان هست خواندیم پیامبر در دل آتش زنده ماند،دختری بدون ازدواج دارای فرزند شد و غذایش آسمانی بود،یادتان هست برادران ،برادرشان را در چاه انداختن ،اما به خواست خدا عزیز مصر شد ،یادتان خواندیم پیامبری در دل ماهی زنده ماند و پسرک یتیمی ناجی مسلمانان و تجار مدینه گشت ،یادتان هست خواندیم پسر سیزده سال یاور پیامبر گشت و درب خیبر از جا درآورد .یادتان هست که جنازه پسرش را تیرباران کردند و خاندانش را به اسارت بردند و سر پسردیگرش بالای نی قرآن خواند.یادتان هست، یادمان هست که چه خواندیم و چه معجزات و برکاتی از عقایدشان بر عقاید مان برکت بوجود آورد .
یادتان هست دوران بی حجابی ،حجاب افتخار بود و زن محجبه حرمت داشت و محرم و عزای حسین در دل بی دینان، خوش لانه کرده بود.یادتان هست که حرمت محرم و صفر حرمت بود و باز یادتان هست که ما...
دریغا که یادمان رفته ما همان بنده دو دست و پا هستیم،با دوچشم بیناتر و عقلی فهیمتر و دنیایی مترقی .
اما نمیدانم چطور انسانیت به سلخه کشیده شده و چطور با عقاید خود اعتماد و باور های خود را نابود کردیم .
یادمان باشد خداوند همان خداوند قوم لوط و هود و یهود و مسیحی و اسلام پیامبر هست .
دست و پا و افکار مان همان انسانهای نخستین است .اما به کجا روی آورده ایم و چگونه از هر حرفی هزاران جمله نابخشودنی بوجود می آوریم .
دل شکستن مراممان گشته ،مچ گیری پیشینه شده و تمسخر و زیاده خواهی به اختلاس روح و جان و مال آدمی مبدل گشته است .اما تا مادامی که اعضا و جوارح ما همان اعضا و جوارح آدم و حوا می باشد ،انسانیت در نهاد ما بیداری می کند.یاد حسین را در این روزها با یادحسین اجین نماییم .نزولات و برکات را حسینی اجرا کنیم .با یاد حسین دوران علی (ع ).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

دیدمثبت

امروز من میخواهم یک قانون را بشکنم و نیمه خالی لیوان را نگاه کنم .دیدن نیمه پر لیوان مثبت گرایی را نشان نمی دهد که نیمه خالی آن منفی کرایی باشد .من میگویم نیمه پرلیوان که پرشده از هرجیزی که در افکار دیگران می گذرد و من نیمه خالی را به چالش می کشانم هرآنچه خودم با افکارو توانایی هایم در اختیار دارم آنرا ترسیم می کنم .نیمه خالی لیوان همان افکار و عقاید و ایده های سازنده من است که آنرا پر می کنم و کنار میز می گذارم تاعطش لبان سوزان دوستی را گوارا نماید.برگرفته از کتاب انسانیت که در دست چاپ دارم.

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

خیرین سلامت سلام

شاید روزهای سخت و کشتارهای دست جمعی ،مرگهای سایبری ،تهاجمات فرهنگی و اجتماعی و مشکلات مدید مالی و معنوی شاید فاصله ای بین قلبهای انسانهای سراسر دنیا بوجود آورده باشد ،شاید فشارها و جاه طلبی عده ای برای رسیدن به اهداف خودکامگی خود و قطع رابطه های سیاسی و اقتصادی؛ راه مهرورزی را به سنگلاخ ها کشانده باشد ووووو
اما همیشه قلبهایی هستند که با مهربانی اجین گشته اند ،قلبهایی که همیشه با دست نوازشگر خداوند به رقص مهربانی پایکوبی می نماید و راه مهرورزی را بسیار کوتاه و تسهیل نموده است .شاید افراد مهربانی در کنار هم جمع شده باشند (در سراسر دنیا )کشوری خودمختار و نوپا بوجود آورده اند که اتحاد و همبستگی زیبایی در این کشور وصف ناپذیر گشته است و محک شاید یکی از استانها و قطبهای سفید بخت این کشور طلایی رنگ ،آفتاب عالم تاب باشد که، شهروند این استان از سراسر دنیا گرد هم آمده اند تا بذر  آیین و ملزومات و مرسومات دوباره زیبا زیستن را در قلبهای هم استانی خود بکارند . این استان نورانی  برای اشعه پرنور آفتاب روز و مهتاب شبانگاهی خود خانه های مهرورزی را برای کودکان ناتوان از غده های مزاحم و لجباز بنا نموده است تا مادرانی که برای مبارزه با این لجاجت راههای دشواری را گذرانده اند در سایه سار این خانه ها به آرامش خیال سپر و زره مبارزه را برگرفته و برای نجات کودک دلبند خود لالایی مهربانی را از سر بخوانند .
محک اولین و آخرین موسسه مهرورزی نبوده و نخواهد ماند ،شاخ و برگهای این درخت تنومند ریشه ای به عظمت دستان پرتوان مردم هنرجوی ایران زمین تنیده است ،تا ریشه این غدد لجباز را ریشه کن نماید .
و امروز فاطمه پوراکرمی بعنوان خادم و عضو کوچک و کوچکترین برگ این درخت با زره و سپر  مدیریت موسسه خیریه بیمارستان ولی عصر (عج )خرمشهر و خبرنگار خیریه ریشه  خود را در دل مردمی مقاوم و صبور نتابیده است تا حامی کودکان و بیماران این مرز و بوم باشد و ازتمامی خیرین الخصوص بزرگان درخت پر ثمره محک دعوت بعمل می آورد تا در مراسمی خاص و عمومی دست مهربانی بر قلب کودکان پرتوان خرمشهر نشانده و تخت های بیمارستان ولی عصر را با عطر گلهای الوان ،جنوب تا شمال و مشرق تا مغرب را معطر نماید .
وعده گاه ما حضور گرم سراسری خیرین ایران زمین در بیمارستان ولی عصر (عج )خرمشهر.
به زودی میزبان قدوم عطرآگین شما خواهیم بود.
با تشکر فاطمه پوراکرمی خرمشهر

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

مصاحبه

http://www.ibna.ir/fa/doc/longint/279219/%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%AC%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B3-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

خبرنگار

نده بعنوان یک خبرنگار یا فعال اجتماعی با هنجارها و رویکردهای متفاوتی روبرو شدم دردها و رنج ها را دیدم دور جنگ و آوارگی بمن خبرنگار کوچولو می گفتند همیشه تو مدرسه خبرها را جمع میکردم و روزنامه های دیواری درست می کردم ،مثل همه دختر بچه ها که اجازه ورود به جبهه را نداشتیم ،اما در مدرسه بعنوان بسیجی عاشق کلاش بازو بسته می کردیم. همه ما دهه 47تا49 آرزوی رفتن به جبهه ها را داشتیم هیچ غبطه و حسادتی نبود فقط حسودی با کسانی که با امضا جعلی والدین یا دستکاری به تاریخ تولد یا فرار از خونه و سواربه پشت کامیونها به جبهه رفتن .ما دخترها صندوق های کارتونی درست می کردیم و من شعر میخوندم تق وتق توجه کمک به جبهه یادت نره. شاید یادآوری روزگار جنگ و جانبازی و فداکاری تکراری شده .اما بنظر من با این همه درد هنوز یاد یاران لبخندها و اشکهایی دارد فراموش ناشدنی . سالهای بعد از صلح و جنگ فعالیت کردم از هر مشکلی نوشتم و نوشتم و رو در رو شدم .قدکشیدن یادگاران جبهه و جنگ را دیدم و به آنها افتخار کردیم و هنوز هم برایمان عزیز هستند . ان روزها مسئولین هیبتی داشتند و احترامی و بزرگی ،چون معنی مسئول جهادی معنای عشق جهاد بود ،پدر و پسر به سر رفتن به جبهه دعوا داشتند وووو
زبانم کوتاه  که میخواهم در روزهای شاد خبرنگار از خبری بگویم که بسیار دردناک است .
شاید بهتراست اول از مراسم امروز که تقدیر از خیرین سلامت و یاوران سیل برگزارشد، بیان کنم. برای اولین مراسمی بدون تقدیر نامه و دست و صحبتهای فدایت شوم امروز فقط با زبانی شیرین دستاوردهای سیل ویرانگر و هجوم سیل مهربانی و اتحاد و همبستگی بود و یاوران متحد شدیم که دست اتحاد را همیشه فشرده و هیچگاه این زنجیر گسسته نشود.
اما از موضوع اصلی فارغ نشوم، با جوان بیست و دوساله ای صحبت از کار و اعتقادات و پیشرفت می کردم .گفت خانم هیچگاه حسود نبودم و حسودی نکردم ،اما اینروزها که به پیچ ساشا سبحانی میروم خیلی حسودی می کنم . درحالی که بابای وزیر نشینش با سیاست خاصی گفت این پسر من نیست و به او هیچ کمکی نمی کنم اما همچنان مانند ریگ در کشورامریکا پول خرج می کند .پدرو مادر من از صبح تاشب کار می کنند اما یه ماشین نداریم .در حالی که، همه بچه های مسئولین تو آمریکا و اروپا مدل ماشینهاشون را به رخ ما می کشند و شما مدام برای ما برنامه های پیشگیری از خودکشی و اعتیاد و سرقت برگزار کنید .خانم من حسودم من و تمام هم سن های من که پدر مادرهایی دارند که بلد نیستند از بیت والمال ریالی برداشت کنند حسود شدیم و مدام به آنها سرکوفت می زنیم این بود؟؟ آینده جبهه و مبارزه و جانبازی و اسارت ؟؟؟.میگفت خانم بنویس؛؛ در خبرها اعلام کن که ،بچه های نسل شصت و شش به بعد همه حسود شدند چون والدین اونها به مجلس نرفتند ،مسئول نیستند ، کلاس اختلاسگری را پشت سر نگذاستند .ما بچه های بیکار و حسود از کارگاهها فراری هستیم چون کارگاههای اختلاس  بهتر جوابگوی جامعه ما بوده است .
نمیدانم این مطلب را با چه عنوانی و به دست کدام مسئول تقدیم کنم .
فاطمه پوراکرمی تقدیم به همه خبرنگارانی که با اشک درد جوانان را می نگارند

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

خواسته های دلم

🖋🖌
خواسته های مردم را پوراکرمی می نگارد شاید خواسته شود🖋🖋🖋
از امروز می خواهم برای دل خودم زندگی کنم .چاق باشم یا لاغر دنیا می گذرد ، قانع باشم یا شاکی ،روزگار همین است حجاب بزنم هنرمندان بی حجابی را به راحتی ترویج می دهند. بنگارم یا سکوت کنم شهر بر روال خود می چرخد .سعدی و حافظ افلاطون و سقراط  وووووآنقدر نگاشتن که فقط دوخط بردنیا ماند: اگر ان ترک تبریزی بدست ارد دل مارا به خال هندوش دهم سمرقند و بخارا را ،که بخشیده شد خزر و کارون ووووو میخواهم شاد باشم و ساده بیندیشم هرچه بنگارم مسئول همان مسئول است و معارفه و انتساب و اکتساب مورثی گشته است . تلاش نمی کنم چون ژن ما دمده شده و ژن برتر در دنیا حکومت می کند. میخواهم قانع باشم ،مطالبگری و هیهات عادی شده میخ فولادی برسنگ گران اثر ناپذیر است ،ورود غیر بومی ،حضور بی خیالان، دعوای قندان و محل سکونت و قهر آن مدیر زخم ترکشها را التیام نمیبخشد ، میخواهم شاد باشم شاید مانند مدیران سر در برف کنم ، سگان ولگرد ،چالهای بی وجود ، سرقتهای متوالی که ماموران می گویند سرقت عادی شده ...رفتن به باجه های دادگاه و هزینه های گزاف دادرسی و آزاد گشتن سارقین و مجرمین . می خواهم برای خودم مانند حقوق نجومی ها سر در لاک خود برده و بلعکس آنها با سیلی صورتم را سرخ کنم وته مانده  آشغال  گوشت کشورهای ملحد را بخورم ، می خواهم شاد و سرزنده زندگی کنم ،ورزش کنم و هر روز از این اداره به آن اداره برای اقساط قبض های برق و آب و گاز پیاده روی کنم .
میخواهم به دوران ماقبل تاریخ بیندیشم ،آن دوران مردم تلاش می کردند چگونه شکمهایشان را سیر کنند،دوران بعداز تاریخ مردم آموختن چگونه سفره های دیگران را خالی کنند و الان دوران دنیای مجازی مردم تلاش می کنند چگونه ریشه همدیگر را بخشکانند و خودشان بر دنیا تسلط کنند .
اما من از امروز می خواهم شاد باشم و برای خودم زندگی کنم .مارای دادیم و از مسئولین و منتخبین آموختیم که باید فقط بفکر جیب خودمان باشیم سرمان را به اموال خودمان گرم کنیم .اموال ما هم همین شام امشب و چای شیرین فردا است . نه کوه کنی بلد هستیم و نه سلطان شدن ،این روزها هم یا دفتر روزنامه ها بسته شده یا برای پاک کردن شیشه مصرف می شوند .دستهایم را چرب نمیکنم تا با روزنامه پاک کنم .میخواهم آرام در گوشه ای بنشینم و به جنگهای سایبری ،سرقت های رایانه ای ،جرم های الکترونیکی و کپی برداری های تبریک و تسلیت ها نظاره گر باشم . می خواهم برای زندگی فراموش شده زنده ها زندگی کنمخواسته

  • فاطمه پوراکرمی
  • ۰
  • ۰

انگشت سبابه

مطالبگری از مطالعه گر نشعات می گیرد.
شاید این روزها دستان با لمس کردن کتاب و قلم مانوس نباشند .دیروز صدای دلخراش انگشت سبابه دل هر رهگذر را به درد آورده بود.فریادها و ضجه های انگشت سبابه بسیار دلخراش بود . نزدیکش رفتم و گرم صحبت شدیم ،انگار درد را فراموش کرد ،آرام قلمی را نزدیکش بردم و به آرامی چند سطر به رشته تحریر در آورد .کتاب دایره المعارف را نشانش دادم اشک ذوق از دیدگانش سرازیر شد و آرام ،آرام صفحه ها را ورق می زد . عطر خاص برگه های کتاب هوش از سرش برده بود .گوشیم  رنگ خورد تا خواستم جواب دهم باز سگرمه هایش را بهم ریخت و از من روی برگرداند و گفت وای از این رقیب بی رفیق.
آری این روزها آنقدر از انگشت سبابه کار کشیده ایم ،آنقدر مطالبگری بدون مطالب جویی به رشته تحریر در آمد که به جای تسهیل و القلم مسهل و القلم شدیم .
دوری جستن از فرهنگ کتابخوانی فرهنگ جهل پروری و جهل جویی را پرورش دادیم . هرچیز که گران شد فریاد برآورده شد اما صفهای طویلی برای کسب اجناس گران بوجود آمد.  مدیر و مسئول و کارگر در صف شکر و گوشت و دلار باهم انیس شدند . کاغذ هم گران شد و برای برگه کپی همه نگران شدند اما یادشان رفته بود که گرانی کاغذ ،گرانی کتاب راهم در بر دارد .اما کسی برای گران شدن کاغذ صف نکشید .پیتزا چند برابر شد و زخم معده به اوج رسید اما نتوانست با غذای روح زخم مغز را علاج نماید .چون کتابخوانی الکترونیک با دوسطر او را علامه دهر نموده و مطالبگر ی سودجویانه را سرلوحه اعمال سیاسی فرهنگی قرارداده شد .
امروز واجب دانستم دست نیاز بسوی بازوان و یاوران و مروجان کتابخوانی دراز نموده تا بتوانیم شهری خلاق با اصول صحیح ترویج فرهنگ کتابخوانی در کنار هنر ،هنرمندان بسازیم .شهری که در سکوت هیاهوی مدیریتی در خفقان سیلاب منیت گم گشته در جناح بازی و باند پروری غوطه ور گشته است.
باسپاس فاطمه پوراکرمی

  • فاطمه پوراکرمی